اوحدی مراغهای (غزلیات)/دشمن از بهر تو گر طعنه زند بر دل و دینم
دشمن از بهر تو گر طعنه زند بر دل و دینم | دل من دوست ندارد که کسی بر تو گزینم | |||||
گر چه با من نفسی از سر مهری ننشینی | اگرم بر سر آتش بنشانی بنشینم | |||||
من به صدق آمدهام پیش تو، بیرغبت از آنی | تو نداری خبر از حال من، آشفته ازینم | |||||
گر در افتد به کمندم، صنما، چون تو غزالی | کاروانها رود از نافهی اشعار به چینم | |||||
در گلستان جمال تو گر آیم به تماشا | باغبان گو: مکن اندیشه، که من میوه نچینم | |||||
گرم از خاک لحد کلهی پوسیده برآری | آیت مهر تو باشد رقم مهر جبینم | |||||
شب ز فریاد من شیفته همسایه نخسبد | کاوحدیوار ز سودای تو با ناله قرینم |