و عدالت اجتماعی و وحدت ملی و رستگاری توده تامین تواند شد، در صورتیکه اگر همه باسواد، دکتر، مهندس، پزشک و هنرمند بوده، ولی درستکاری را دلیل بیعرضگی، راستی را ابلهی پنداشته، ادب را مسخره کرده دزدیرا، زرنگی، دروغگوئی را وسیله پیشرفت دانسته، تجملپرستی را که نوعی از بتپرستی است پیشه خود سازند، گواینکه همه دانشگاه پیموده و دیپلمه دکترا باشند، نتیجه جز آنچه امروزه در پیش چشم ماست نخواهد بود.
بعلاوه اندیشه، گفتار و رفتار سران و پیشوایان همیشه سرمشق توده بوده، مزایا و مکارم اخلاق و اضداد آن، از طبقات ممتاز سرچشمه گرفته بجامعه تلقیح میشود. توده ایرانی نالابق و تاثیرناپذیر نیست، بعکس نژادی، باهوش، سریعالانتقال، عدالتشعار و جوانمرد با گذشتی میباشد.
کدام دسته از پادشاهان و بزرگان با حساب و خوشخوئی بسر این مردم قیادت و سیادت کرده، کی و کجا تخم فضیلت کاشته شده و پرچم عدالت بر سر آنها افراشتهاند که مردم سرباز زده؛ حق شناسی و سپاسگزاری نکرده باشند؟
عدالت انوشیروان پس از ۱۴ قرن هنوز ضربالمثل است. فضیلت و تقوای بزرگان دین؛ شعار ایرانی است. همه یکزبان خواهان عدالتیم، شقاوت و بیداد منفور تاریخ است. ادبیات ما مشحون از تقدیر دادگری و صفات عالیه است. به عقیده بزرگان، هر خرابی ورسوائی که در اخلاق و رفتار مردم دیده میشود، زاده صفات و کردار فرماندهان از خورد و کلان است. همینکه خدای نخواسته بنام فرهنگ - فساد اخلاق، و در کاخ دادگستری ظلم و بیداد تقویت شود، چگونه نسل باتقوا و آزادمنش بوجود تواند آمد؟ آنچه از اصلاحات و پیریزی آبادی کشور در دوره بیستساله (۲۰-۱۳۰۰) اعلیحضرت فقید، رضاشاه پهلوی بزرگ، بدون گرفتن وامی از بیگانه (تنها از خوان نعمت همین کشور و کیسه توده فقیر) جامه عمل پوشید، نتیجه اعتماد مردم بدولت و ایمان بشخص پادشاه وقت، و توماری از آرزو و آرمان ترقیطلبان و آزادیخواهان آغاز مشروطیت، و خونبهای کشتگان و شهدای آندوره بود.
آری نهال خاندان پهلوی را استعداد و انتظار زمان نشانده، با خون آزادیخواهان آبیاری و از بستان کشور و دودمان پهلوی سر زد. دریغا که ما قدر آن موهبت را ندانستیم و مشتی سودپرست مزدور بیوطن - که هماره در گرد تخت و تاج و پیرامون شهریاران نیکوسیرت را گرفته و موجبات انحرافرا فراهم و شاهانرا با چربزبانی (که خاطر همایونی آسوده باشد) بعیاشی و تنآسانی تشویق و اگر از اینراه نشد با دسایس و تزویر اغفالکن، خود به تاراج مردم بینوا پرداخته، شکاف و ورطه هولناکی میان شخص شاه و دولت و ملت پدید آورده که روزانه آنرا گود و متعفنتر گردانیده، همه را از حریم آن پراکنده و گریزان مینمایند.
باز هم خدانکرده، اگر مطبوعات ما در بند بندگی درآیند (چنانکه نمونههایی داریم)