برگه:تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، جلد اول.pdf/۱۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
دیباچه
  فعل در راستی گواهم بس راست گفتم همین گناهم بس  
  گفتم از راستی بزرک شوم در جهان این یک اشتباهم بس  
  ترک سر کرده‌ام براه وطن دست در آستیـن گـواهم بس  

خواهند گفت: صولی‌وار، بهار از خویشتن سخن میگوید و خود را میستاید! ولی باید دوستان بدانند که عمر ما بیچارگان جز مخاطرات و بلیات و استقبال شداید و محن چیز دیگری نیست. یا نباید شرح حالی از ما نوشته شود و یا هر چه این داستان را بفشارند و زوایدش را دور بریزند و بخواهند بکوتاهیش بپردازند، باز ازین قبیل مسائل و ازین دست حالات از آن تراوش میکند!

  ناز پرورد تنعم نبرد راه بدوست
عاشقی شیوهٔ رندان بلاکش باشد!  

بالجمله با دست شکسته از تهران بخراسان تبعید شدم، و پس از ششماه بتهران احضارم کردند ـ انقلاب روسیه بر پا شد، حزب‌سازی را از سر گرفتند و در کمیتهٔ مرکزی حزب دموکرات مدت دو سال دو بار انتخاب شدم.

از جمله کارهای ادبی که درین دو سال اخیر کردم دایر کردن انجمن ادبی «دانشکده» و مجله‌ای بهمین نام بود و مکتب تازهٔ در نظم و نثر بوجود آمد و غالب رجال بزرک ادب که مایهٔ افتخار ایرانند در آن تاسیسات با من بودند و افتخار همکاری ایشان را داشتم.

مدتی نوبهار را هم دایر کردم و حقایق روشن سیاسی و اجتماعی را در آن نامه که مدتی هم باسم «زبان آزاد» دایر بود، نوشتم. آن اوقات دریافتم که باید حکومت مرکزی را قدرت داد و برای حکومت، نقطهٔ اتکا بدست آورد و مملکت را دارای مرکز ثقل کرد.

آنروز دریافتم که حکومت مقتدر مرکزی از هر قیام و جنبشی که در ایالات برای اصلاحات برپا شود صالح‌تر است و باید همواره بدولت مرکزی کومک کرد و هوچیگری و ضعیف ساختن دولت و فحاشی جراید، بیکدیگر و بدولت و تحریک

مردم ایالات بطغیان و سرکشی برای آتیهٔ مشروطه و آزادی و حتی استقلال کشور

ح