رامسِس یک دسته کشتی در دریای احمر ترتیب داد و به سواحل عربستان فرستاد و آن سفاین چون مراجعت نمود بارها از عطریّات برای فرعون آورد. همچنین سفرای سلاطین آن ولایات با کشتیهای مزبور به دربار فرعون آمده و از نفایس و اشیاء قیمتی هدیهها آورده بودند. نیز رامسس خزانه بزرگی از طلا و نقره و جواهر مرتّب نموده و در معبد آمُن گذاشته و این خزانه سبب و مأخذ افسانه شد که مدّتی بعد آن قصّه برای هِرُدُت سیّاح و مورّخ یونانی نقل کردند و شرح افسانه از قرار ذیل است:
راسینیت یا رامسس پادشاه برای پنهانکردن خزانه خود در کنار صحن قصر سلطنتی عمارتی از سنگ ساخت. معمار چون سوءقصدی داشت یکی از سنگها را طوری قرار داد که یک نفر بتواند بردارد و در اطاق خزانه داخل شود. چند وقت بعد آن واژه ناخوانا مریض و محتضر شد و دانست که میمیرد لهذا آن سرّ را به دو پسر خود اظهار نمود و به آنها دستورالعمل داده گفت چگونه میتوان سنگ معهود را برداشت و به اخذ پول پادشاه و خزانه فایز شد. بعد از مردن معمار، شبی آن دو پسر جلو عمارت سلطنتی رفته سنگ را برداشته داخل خزانه شدند و مبلغی خطیر از نقود خزانه بردند. چون شاه به بازدید خزانه آمد دید بعضی از ظرفها که پول داشته خالی است، خیلی تعجب کرد و ندانست این خیانت را مرتکب کیست، چه در را محکم بسته بود. بعد از آن باز دو سه مرتبه به سرکشی خزانه آمده و هر دفعه وجوه را کمتر یافت. ناچار واداشت دامها ساختند و پهلوی ظرفها گذاشتند. دزدها که برای بردن پول آمدند یکی از ایشان گرفتار شد و راه نجاتی برای خود ندید، برادر را