این برگ همسنجی شدهاست.
۱۶۴
صبا بگو که چها بر سرم در این غم عشق | ز آتش دل سوزان و دود آه رسید | |||||
ز شوق روی تو شاها بدین اسیر فراق | همان رسید کز آتش ببرگ کاه رسید | |||||
مرو بخواب که حافظ ببارگاه قبول | ||||||
ز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید |
۲۴۳ | بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید | از یار آشنا سخن آشنا شنید | ۲۰۵ | |||
ای شاه حسن چشم بحال گدا فکن | کاین گوش بس حکایت شاه و گدا شنید | |||||
خوش میکنم ببادهٔ مشکین مشامِ جان | کز دلقپوش صومعه بوی ریا شنید | |||||
سر خدا که عارف سالک بکس نگفت | در حیرتم که بادهفروش از کجا شنید | |||||
یا رب کجاست محرمِ رازی که یک زمان | دل شرح آن دهد که چه گفت و چها شنید | |||||
اینَش سزا نبود دلِ حقگزارِ من | کز غمگسارِ خود سخنِ ناسزا شنید | |||||
محروم اگر شدم ز سر کوی او چه شد | از گلشن زمانه که بوی وفا شنید | |||||
ساقی بیا که عشق ندا میکند بلند | کانکس که گفت قصهٔ ما هم ز ما شنید | |||||
ما باده زیر خرقه نه امروز میخوریم | صد بار پیر میکده این ماجرا شنید | |||||
ما می ببانگ چنگ نه امروز میکشیم | بس دَوْر شد که گنبد چرخ این صدا شنید |