این برگ همسنجی شدهاست.
۲۵۲
هم جان بدان دو نرگس جادو سپردهایم | هم دل بدان دو سنبل هندو نهادهایم | |||||
عمری گذشت تا بامید اشارتی | چشمی بدان دو گوشهٔ ابرو نهادهایم | |||||
ما ملک عافیت نه بلشکر گرفتهایم | ما تخت سلطنت نه ببازو نهادهایم | |||||
تا سحر چشم یار چه بازی کند که باز | بنیاد بر کرشمهٔ جادو نهادهایم | |||||
بی زلف سرکشش سر سودائی از ملال | همچون بنفشه بر سر زانو نهادهایم | |||||
در گوشهٔ امید چو نظّارگان ماه | چشم طلب بر آن خم ابرو نهادهایم | |||||
گفتی که حافظا دل سرگشتهات کجاست | ||||||
در حلقههای آن خم گیسو نهادهایم |
۳۶۶ | ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم | از بد حادثه این جا به پناه آمدهایم | ۳۴۰ | |||
ره رو منزل عشقیم و ز سرحدّ عدم | تا باقلیم وجود این همه راه آمدهایم | |||||
سبزهٔ خطّ تو دیدیم و ز بستان بهشت | بطلبکاری این مهرگیاه آمدهایم | |||||
با چنین گنج که شد خازن او روح امین | بگدائی بدر خانهٔ شاه آمدهایم | |||||
لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست | که درین بحر کرم غرق گناه آمدهایم | |||||
آب رو میرود ای ابر خطاپوش ببار | که بدیوان عمل نامه سیاه آمدهایم |