به همان اندازه برخاسته است که از جانب شوروی برای ما. و آن وقت در چنین حوزهای از بیگانگی همسایگان است که کمپانی آمریکایی برایایشان در جنوب سد میبندد تا هیرمند یکسره خشک بشود و سیستانی جماعت و زابلی، قحطیزده خانه و شهر وروستای خود را رها کنند و به گرگان بگریزند. و آن وقت عاقبت خود این سد؟ ملاحظه کنید:
«برای ساختن این سد سی و نه میلیون و پانصد هزار دلار خرج کردهایم ولی تاکنون که هشت سال از ساختنش میگذرد هنوز نه از نیروی برق سد استفاده شده است و نه از آب این سد برای آبیاری مناطق بیآب. چرا که حالا معلوم شده است که خاک آن منطقه آمادگی برای کشت و زرع ندارد و الخ... »[۱]
میبینید که چه بدجوری نسخه بدل ما هستند! با همه اسرافها و نمایشها و فقر عام و سدبازیهای پرخرج و بیثمر. از خویش بریده و به سلطه کمپانی رضایت داده و آدمی همچو من در آرزوی اینکه بتواند از بلخ ویران شده و به فراموشی افتاده در شمال افغان تا غزنه و قندهار در جنوب را پیاده بپیماید. و گمان نمیکنم روشنفکر افغانی همین آرزو را برای ری تا اصفهان نداشته باشد.
- ↑ نقل شد از ص ۱۴ شماره ۶۵ مجله تهران اکونومیست» ۱۸ آذر ۱۳۴۳ از ترجمه مقالهای به قلم «ژرژ میدر نماینده کنگره امریکا از میشیگان و من که نویسنده این کلماتم به این قضیۀ شور بودن زمینهای اطراف سدی که در جنوب افغان بر هیرمند بستهاند در تابستان ۱۳۴۲ پی بردم از دو نفر مروج کشاورزی افغانی که به عنوان بورسیه دولت به گرگان آمده بودند و برای مطالعه در آفات پنبه در کردکوی» بسر میبردند.