بله جانم. عیب «ملکی» برای تو این است که چرا شهید نشده؛ یا چرا به قدرت نرسیده در حالی که در نظر من این عین قدرت اوست. و حسنش که مردد میان امکان» و «فعل» تاکنون نه سر خود را باخته ونه دل خود را نه شرایط زمان و مکان را برای حضور خود دشوار کرده که در تبعید از این حوزه جغرافیایی بسته به سر ببرد یا در تبعید از عالم حیات بلکه مدام و روشنفکرانه وجود داشته و مدام شهادت داده و گفته و نوشته گاهی کج و اغلب راست. و هرگز خود را در چاله بیکارگی و تسلیم دفن نکرده و میگوید اگر انتظار معجزهای هست از تک تک ما است نه از آن که رفته تا برای روز مبادا برگردد؛ و از این قبیل...
و آخر چه فرقی هست میان یک مرد عامی و چنین روشنفکری؟ که هر دو یا از قدرت و صاحبانش میترسند یا از شهدا؟ و تنها برای این هر دو، حرمت قائلند و احترام؟ و باز چه فرقی هست میان یک عامی و چنین روشنفکری که هر دو به انتظار ظهور، دست بسته به مسلخ قدرت و مرگ میروند؟ آن مرد عامی میگوید که در انتظار آن فرج موعود هیچ کاری کار نیست و هیچ حرفی – جز دعا - به جایی نمی رسد و این مرد روشنفکر میگوید که در انتظار این فرج دیگر هیچ مردی مرد میدان نیست و هر کاری بیآبرویی است. و جالب است که حکومتهای ما نیز که انتظار فرج موعود اول را تخطئه میکنند، به این انتظار نوع دوم سخت بال و پر میدهند. با هر سه چهار ماه یک بار، لاشه آن حزب را دراز کردن و دسته جدیدی را به همان اسم و عنوان به زندان فرستادن تا از طرفی به ینگه دنیایی بقبولانند که