درست یک روز پیش از آنکه رجاله شهر به اسم حزب دموکرات قوام السلطنه بریزند به قصد چپاول حزب و مایملکش؛ و آن وقت در چنین ایامی آن دو قضیه شد وسیلهای در دست رهبران که مرا به محاکمه حزبی بخوانند و قضات محکمه، کیانوری و رادمنش و فروتن. و هر سه دکتر و هر سه استاد دانشگاه و هر سه از جوانان اصلاح طلب؛ ما بهایشان میبالیدیم و شاد بودیم که به جای بقراطی و روستا نشسته بودند. و من اصلاً باورم نمیشد. و خلاصه محتوای محاکمه اینکه از این غلط کردنهای زیادی به شما نیامده... و همین جوریها بود که مقدمات انشعاب فراهم میشد. ناصحی مسؤول تشکیلات تهران بود و ملک مسؤول برنامه هاش و من تبلیغاتش (اواسط ۱۳۲۶) و ناچار حرف و سخن و مشورت با ملکی و اپریم. این بود که گفتیم بیشتر به خودمان برسیم و کار به جایی رسید که در داخل حزب برای خودمان حزب دیگری ساخته بودیم با حوزههایی در داخل حوزهها و دست چین کردن آدمها و یکی کردن نظرها و خط مشیها. تا یک شب ناصحی، جماعت را خواند به خانهاش. دیر وقت و معجل؛ که:
«خبردار شده است که اگر دیر بجنبیم یکی دو روزه همهمان را اخراج خواهند کرد چرا که قضیه تشکیلات ما در داخل تشکیلات حزب لو رفته و یک لیست به دست دکتر کشاورز است از اساسی همه ما و چه خیالاتی که به سر داریم. »
این بود که نشستیم به بحث و چاره جویی. و همان شبانه اعلامیه انشعاب نوشته شد. به قلم ملکی و خامهای و نظارت دیگران.