این که هر دستهای از روشنفکران جوان سرشان را به لاک خود فرو کنند و با صرف همتی و دوران زدن و سرشکن کردن مخارج تازه دوسه ماهی یک بار صد صفحه مطلب بیرون بدهند با چند شعری و دو سه قصهای و یکی دو مدارا نامچه به اسم نقد و یکی دو بحث از مسائلی که در محیط بومی اصلاً مطرح نیست چه حاصل؟ و این گرچه در مقابل محافل رسمی ادبی به هر صورت علامت وجودی است و درست است که تنها احساس وجود یک، جماعت خود ایجاد خطری است برای آنکه فقط حکم حاکم را غرغره میکند اما خطر بزرگتر در این است که یک جماعت بزرگ اما ساکت قصدی در سر دارد. و انتخاب هر یک از این دو راه با خود روشنفکران است و درایتشان. اما مبادا هر دسته ازایشان را تک کرده باشند تا در تنهایی از اثر بیندازندشان و به دلخوشکنک چند صفحهای که سیاه میکنند، مشغول کنندشان! آیا این همه مطبوعات موسمی ادبی که بر شمردم در این حداقل همکاری و همفکری همداستان هستند که تعهد و مسؤولیت و وضع گرفتن در مقابل غرب یعنی چه؟[۱] تنها در این
- ↑ نقل میکنم از ژان پل سارتر که اینجا به عنوان یك اروپایی حرف میزند « آیا روشنفکر ایرانی کاسه از آش داغتر است؟ شما خوب میدانید که ما استثمارکنندهایم شما خوب میدانید که ما طلا و فلزات و نفت قارههای دیگر را ضبط کردهایم و همه را به پایتختهای قدیمی خودمان آوردهایم و البته که با نتایجی بسیار عالی، کاخها، کلیساها مراکز صنعتی و بعدهم هر وقت بحرانی تهدیدمان میکرده بازارهای مستعمراتی آنجا حی و حاضر بودهاند برای دفع خطر از ما. اروپای انباشته از ثروت البته که توانست حقوق انسانی را برای آحاد ساکنان خود تأمین کند اما هر انسانی در این اروپای ما، یك شریك جرم است. چرا که