از این آوردهام؟ یا به قصد انفکاک سیاست از روحانیت و «لائیک» کردن مؤسسات دولتی که یکی از اصول مرام پیشوایان عصر روشنایی فرنگ بود؟ به هر صورت و پیش از همه این شاید و بایدها اینطور که مینماید روشنفکران ایرانی در این معارضه با روحانیت نظر به دو واقعه تاریخی. دارند یکی به انقلاب کبیر فرانسه و دیگر به انقلاب اکتبر روسیه یعنی از طرفی به دائرة المعارفنویسان و فیلسوفانی همچو ولتر و روسو و دیدرو که نه تنها بانیان آزادیهای بورژوا و نویسندگان اصلی اعلامیه حقوق، بشرند بلکه پدران تعمیدی روشنفکر نیز هستند (آخر روشنفکر غربزده به اصطلاحات مسیحی نیز بیشتر آشنا است تا به اصطلاحات اسلامی - و از طرف دیگر به سوسیال دمکراسی آلمان و انگلیس که بانی سوسیالیسم علمی بود و عاقبت به حرف و سخن مارکس و انگلس و لنین و انقلاب اکتبر کشید.
سؤال دوم اینکه اگر چنین عنایتی درست باشد، آیا شباهتی بوده است میان وضعیتی که روشنفکران قرن هیجدهم میلادی اروپا در مقابل مسیحیت گرفتند با وضعی که روشنفکران ایرانی در قرن سیزدهم هجری در مقابل تشیع بایست میگرفتهاند؟
مناظره گذاشته شد عدهای از علمای اصفهان مثل حاج ملا محمد جعفر آبادهای از شرکت در جلسه امتناع کردند؛ بدین عنوان که در صورت غلبه جامعه دیانت را از مجاب ساختن جوانی عامی فخری نیست و در صورت مجاب شدن و هنی بزرگ روی خواهد داد. اصلاً نقشه منوچهرخان هم همین بود. (حاشیه ص ۸)... » گذشته از اینها میدانیم که کسروی در زمانی به اوج فعالیت خود رسیده بود که در سالهای پیش از ۱۳۲۰ حکومت وقت نسبت به روحانیت بدجوری سخت میگرفت.