به این دلیل بود که روشنفکران اروپایی در جستجوی بهترین راه اداره معاش مردم، آنهمه راههای عرفی پیشنهاد کردند. اخلاقیاتی که محتوای اصلی انجیلها و رسالههای رسولان است، اشارهای به مبحث عقود و معاملات و سیاسات ندارد. و روشنفکر اروپایی که قانون را از رم میگرفت و فلسفه را از یونان و در مقابل میدید که مسیحیت با همان اخلاقیات سادهاش دعوی سلطنت زمینی هم دارد، به تلاش افتاد و عاقبت قوانین عرفی وضع کرد. اما اسلام و بخصوص تشیع، از این همه مباحث و در همه زمینههای عرفی فراوان قانونگذاری کرده است. بحث در این نیست که همۀ آن قانونگذاریها تا به امروز توجیه شدنی است و مراعات کردنی که پیش از این به اشارهای از آن گذشتهام. بحث در این است که شاید به همین علت که اسلام و تشیع در زمینه عقود و معاملات و سیاسات دیگر جای حرفی برای روشنفکران این سوی عالم باقی نگذاشته بود. چنین رخ داد که روشنفکر مسلمان یا ایرانی در مقابل مذهب به تعارض برخاست. چون هم اکنون نیز با همۀ غربزدگیها که مسلط برامور معاش مردم است، هنوز فصول معتبری از حقوق و قوانین مدنی و جزائی اغلب ملل مسلمان بر قرآن و سنت نهاده است. اما چون:
«آزادی از عبودیت استبداد آزادی از قیود دین را همراه داشت، چون استبداد و اختناق دین در قرون گذشته یگانه حربه دودم اختناق مردم بود. تاریخ قرون وسطی گواه روشنی است که جنایات و قصابیها با قدرت دین انجام میگرفت و دستگاه سیاسی، آلتی بود در دست کنائس. به این جهت انقلابها نخست در مقابل فشار