این پشتوانههای اصلی روشنفکر اروپایی بود در معارضه با مذهب و دیدیم که از هیچکدام آنها روشنفکر ایرانی را سهمی نیست. پس چرا این معارضه مدام میان روشنفکر و روحانیت؟ بخصوص اگر از نظر مارکسیسم به قضیه بنگریم. درست است که «مذهب=افیون عوام الناس» هنوز دستورالعمل کلی است برای احزاب کمونیستی که «قدس» و «شرع» دیگری را میخواهند جانشین کنند؛ اما نگاهی بکنید به موضع گیرهای «گاندی» که در هند به کمک مذهب به جنگ با استعمار برخاست و به آنچه بوداییهای ویتنام کردند در کمک به ویت کنگ و به آنچه در اغتشاشهای اروپایی میگذرد با شرکت جناح چپ کلیسا و به آنچه در الجزایر گذشت برای طرد فرانسویها و به آنچه هم در ولایت خودمان گذشت در قضیه تنباکو در مشروطه در نهضت ملی و در ۱۰ خرداد که به هر یک از آنها اشاره دیگری خواهم کرد اما فعلا توجه کنیم به زیر بنای اصلی مارکسیسم که میگوید: اصل، مبارزه طبقاتی و جدال فقر و غنا، مسائل اقتصاد است که محرک نهضتهای اجتماعی است. و غالب روشنفکران ما در این مسأله اخیر-غافل از این مفهوم اصلی مبارزه طبقاتی و لزوم تکیه بر روی-آن گمان کردند که فقط فرمایشات (! ) ولتر و دائرة المعارفنویسان بود که انقلاب کبیر فرانسه را پیش آورد یا فقط فرمایشات (! ) ضد مذهبی مارکس بود که در انقلاب روسیه کارگر شد و به همین دلیل در هر نهضتی فقط تکیه بر روی معارضه با تشیع و روحانیت کردند و به نوعی قدم جای قدم گذاشتن. یکی لامذهبی کرد میرزا آقاخان (کرمانی دیگری دائرۃ المعارف
برگه:در خدمت و خیانت روشنفکران (جلد دوم).pdf/۵۲
این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.