ماندن و سنگواره شدن.
۳-و روشنفکران یا باید با روحانیت از در مدارا در آیند و به اتفاق هم در مقابل حکومتها تن واحدی بشوند که در مواقع حساس اجتماعی بتوانند ناظر بر اعمالایشان در حوزه اجحاف و ظلم باشند یا باید هر چه زودتر جانشین وظایفی بشوند که روحانیت بعهده دارد. یا اگر به هیچ یک از این دو راه نرفتند ناچار به همین وضعی که دارند بسازند یعنی عاملی دو جانبه باشند برای تضعیف خویش و روحانیت به نفع حکومتها.
ششمین و آخرین پشتوانه آن، معارضهٔ روشنفکر عصر روشنایی و اعقابش با مسیحیت ادبیات وسیع روشنفکری اروپا است. از ولترو روسو و دایرة المعارف بگیر تا آثار فلاسفهای همچون برگسون وكانت و دکارت و هگل و ویلئام جیمز و نیچه و هایدگر؛ و از پرودن و با کونین و مارکس و پلخانف و انگلس بگیر تا سارتر و هربرت سارکوزه و دیگران و دیگران؛ صرفنظر از ادبیات و نمایش و نقد و شعر و موسیقی و معماری و دیگر هنرها روشنفکر اروپایی با در دست داشتن چنین متن عظیمی که خود فراهم کرده است، البته که حق دارد نسبت به متنهای عتیق بیاعتنا بماند و تورات و انجیل را دست بالا، متنهایی بداند قابل مطالعه از نظر مردمشناسی یا اساطیرشناسی. اما روشنفکر ایرانی؟ به فرض اینکه پیروی بیچون و چرای او از روشنفکر عصر روشنایی درست باشد آیا نبایست پیش از همه به تهیه چنین متن عظیمی به عنوان پایه مدعیات خود دست میزد یا دست کم به ترجمه همین نوع کالاهای روشنفکری اروپا میپرداخت؟ با انصاف