که برای سیاست امریکا قابل تحمل باشد اما دیگر دیر شده بود. چراکه دولت أمریكا نقشه وسیعی کشیده بود و در برانداختن حکومت دکتر مصدق تسریع می- کرد و جانشین او را نیز معین کرده بود (مراجعه کنید به کتاب حکومت نامرئی و مانورهای «سیا» در ایران به قلم ت.ب. رأس - د. وایز چاپ بنتام...)
برای پیشگیری وقایع تاریخی نمیتوان اگر-اگر-اگر کرد. و به هر صورت این اتفاقی بود که افتاد. اما اگر امریکا اندکی بیشتر صبر میکرد بسیار بهتر بود و بسیاری از سوء تفاهمها از دو سو بر طرف میشد و بعد هم چه لزومی داشت که شخصی خاص و نوعی خاص از حکومت را به ایران تحمیل کنیم؟ این نوع حل مسأله ایران سنتی امپرئالیستی داشت. پس از آن همۀ ایرانیان تصدیق کردند که اوضاع راستی تحمل ناپذیر است. با این تحمیل شخص خاص و نوع خاص حکومت بر ایران بود که بیاعتمادی نسبت به آمریکا نیز لامحاله شروع شد مشکلات روابط ایران و آمریکا از همینجا شروع میشود. اما اگر ما در ایران خوب عمل میکردیم و سیاست قابل قبولی را پیش میگرفتیم این زخم دریده اندك اندك بهبود مییافت. ولی متأسفانه در دهسال اخیر مشکلات بر مشکلات انباشته شد و کار از بد هم بدتر شد. یعنی روز به روز و اضحتر شد که آمریکا خودش را گول میزند زیرا میتوانست جلو رژیم پر از فساد و فضاحت بار زاهدی را بگیرد و مهمتر از آن اینکه نگذارد شاه این چنین در قطب مقابل مصدق قرار بگیرد و چنان به سمت دیکتاتوری شخصی سوق داده بشود که نتیجهاش اکنون این دو راهه قضا قدری باشد و این سیاست خراب. سیاستمداران به این اعتراضهای من جواب خواهند داد که در سیاست نمیتوان اصول اخلاقی را مراعات کرد؛ بلکه منافع شخصی و امنیتهای اصولی هستند که سیاست را هدایت می. کنند اما آیا باید برای حفظ این منافع و امنیتها آسانترین راهها را برگزید؟ و به هر صورت هر عمل سیاسی بایست تا حدودی با اصول اخلاقی منطبق باشد. عمل اخلاقی در سیاست یعنی اینکه از میان دو شر کم ضررترین را انتخاب کرد. اما حیف که حسن نیت ما غالباً به حد خودخواهانهای سطحی است و تفکرمان شتابآمیز است.
پس از این قضایا بود که برای حفاظت ایران در مقابل نفوذ كمونیسم مسأله عضویت ایران در پیمان بغداد پیش آمد که در سال ۵۹-۱۹۵۸ به علت کودتای عراق خود بغداد که مرکز این سازمان بود از جرگه خارج شد و پس از آن کوششهایی که