اسنادی در دست داریم که بعض فضلا کتابی بزبان عربی نوشتهاند و بعد باصرار اهالی یک شهر یا بامر امیر یا پادشاهی آن کتاب خود را بزبان فارسی ترجمه کردهاند و بالعکس، پس داعی کلّی چنین بوده است که کتب بعربی نوشته شود، مگر دواعی دیگر با آن داعی نخستین بمعارضه برخیزد و ازین قبیل است حکمت علائی شیخ الرئیس و ذخیرهٔ خوارزمشاهی اسمعیل طبیب جرجانی و غیره، که در جای خود خواهد آمد.
ازینرو خط و زبان پهلوی در تنگنای شدیدی افتاد و دستخوش بلایا و محن شد و در معرض فنا و زوال قرار گرفت، معذلک تا قرن پنجم و ششم هجری از بین نرفت، و نه تنها در پناه حامیان فعّال و دانشمندی چون مؤبدان پارس و علمای ساکن بغداد و نقاط دیگر زنده مانده بود، بلکه هنوز تا دیری کتب ادبی و افسانههائی در مغرب ایران که مردم آن خود بزبان پهلوی بالهجههائی نزدیک بدان سخن میراندند رایج بود و خط و زبان مزبور خوانده میشد، و اهل فضل و شعرای مسلمان از آن کتب استفاده کرده گاهی هم آنها را بعربی پادری ترجمه مینمودند، مانند داستان ویس و رامین که از کتب پهلوی پیش از اسلام بوده است و گویند این کتاب مربوط است بوقایع زمان شاپور اول[۱] و از مندرجات آن خاصه داستان نامزد شدن ویس و ویرو برادرش که زرتشتیان بعد از اسلام از نسبت این ازدواجها برحذر و منکر آن بودهاند، بخوبی پیداست که پیش از اسلام تألیف شدهاست و این کتاب در قرن پنجم از طرف فخری گرگانی شاعر، در اصفهان بزبان دری ترجمه شدهاست و شاعر گوید از قول ممدوح خود:
مرا یک روز گفت آن قبلهٔ دین | چه گوئی در حدیث ویس و رامین | |||||
که میگویند چیزی سخت نیکوست | درین کشور همه کس داردش دوست |
اگرچه ازین پس شاعر میگوید که بسبب آنکه این کتاب بزبان پهلویست همه کس آنرا خواندن نمیداند و اگر هم بداند و بخواند درست نمیفهمد چه که:
فراوان وصف چیزی برشمارد | چو بر خوانی بسی معنی ندارد |
- ↑ مجملالتواریخ ص ۹۴ طبع طهران