این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
قضیهٔ مرغ روح
به: م. فرزاد
یک موجود وحشتناکی بود که تمام ادبیات خاجپرستی مثل موم تو چنگولش بود — بدتر از همه خودش هم شاعر بود و بطرز شعرای آنها شعر میسرود و تو مجلس ادبا و فضلا خودش را بزور میچپانید — چون در ایام جهالت زبان گنجشک خورده بود، از این جهت زبان در اختیارش نبود. لذا مثل قاشق نشسته از هر در سخن میراند و در اطراف داوید کپرفیلد و شکسپایر و پیشگوئیهای ولز راجع به چند هزار سال بعد، و میلتون و بایرون اظهار لحیه میکرد و در ضمن اشعار خودش را به نام این فصحا قالب میزد.
ولی از آنجا که محققین و ادبا و شعرای بیقدر و مقدار ما چندین شلیته بیشتر پاره کرده بودند، مثل شتری که به نعلبندش