آخشیجهای زندگی به آن نرسد بدون شک خواهد مرد.
آتش است که انسان بکمک آن خوراکهای عجیبوغریب و نتراشیده که خام نمیتواند لب بزند پخته و میخورد تا طبیعت را گول زده باشد. «بوردو» در تاریخ خوراک مینویسد: «استعمال آتش به ابتدای گوشتخواری انسان میرسد چون عضلات سخت و بدمزهٔ حیوانات بدون تغییری که آتش بآن میدهد خوردنش دشوار بوده است.» و همین استعمال روزانهٔ خوراکهای مرده است که ذائقهٔ او را منحرف کرده و بچیزهای مهیج مثل الکل و تریاک و غیره میل میکند — خوراک پیشاز همهچیز باید خام باشد یعنی همانطوریکه طبیعت بما میدهد. پرفسور «ریشه» میگوید: «باید پذیرفت که انسان یک حیوان است — گاهی باهوش اما اغلب نادان و درنده میباشد. برای خوراک خودش باید مانند یک حیوان رفتار بنماید. خوراک طبیعی ما نباید از آنچه که پس از کرورها قرن همهٔ گذشتگان ما میخوردهاند تفاوت داشته باشد. پس نیاکان سادهٔ ما آتش نمیشناختند و خوراک خود را نمیپختند. استعمال خوراک پختهشده یعنی زندگانی برخلاف ساختمان بدنی خودمان. آیا پختن، خوراکهای طبیعی را خراب و فاسد نمیکند؟»
بعلاوه پختن سبزی و میوه نمکهای معدنی آنها را در آب حل کرده بیشتر موارد لازمهٔ آن از بین میرود چنانکه فسفاتهای شیمیائی دواخانه جای فسفات طبیعی را نمیگیرد و جزو بدن