فصل هفتم
اخلاق و گیاهخواری
احتیاج خوراک طبیعتاً پیدا شده است. اول بدون ترتیب هرچه که مییافتند میخوردند این یک خوراک بـدون اراده و زورکی بوده بیشتر میوهٔ خوشآیند درختان خودرو و گاهی دانـههای دیمی و ریشههای گیاهها و هنگامی گوشت جانورانی که برای دفاع از خود کشته بودند میخوردند چونکه بنظر میآمده حیوانات یکدیگر را میخورند.
از زمانهای قدیم که علم وجود نداشته برخی از کسانی که دارای یک حس مشاهدات، بخش استدلال خداداد و احتیاج به متقاعد نمودن داشتند پساز آنکه خوراکهای گوناگون را سنجیده از مد نظر گذرانیدند بعضی اصول و قوانین دربارهٔ خوراکها وضع نمودند. اینها عالم نبودند اینها خیالپرست بودند. این طبقه از مردم که یک زندگانی جداگانه در جامعه مینمایند. شاعر خردمند یا فیلسوف نامیده میشوند.
حقایقی را که از قدیم این اشخاص آشکار نمودهاند همانقدر از قلب آنان تراوش کرده که از فکرشان قلب آنان گواهی