این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۶۹
اخلاق و گیاهخواری
از شکار ار ببر چنگ خود بهشت | او ندارد دست اندر زرع و کشت | |||||
تو نبات و جانور با هم خوری | همچنین عرض شرافت میبری | |||||
در مسلمانی نه خود اسراف نیست؟ | گر مسلمانی پس این اسراف چیست؟[۱] |
یکی از شعرای حساس آقای پژمان چندین حکایت بنظم و یک قصیده در موضوع گیاهخواری و مظالم انسان نسبت بحیوانات گفتهاند و از آنها نسخهای به بنده التفات کردند در اینجا چند بیت از ایشان انتخاب میشود:
قسمتی از گفتار گرگ به آدمیزاد
....................
دارد هزار گونه غذا جنس آدمی | لیکن مرا خوراک بجز این نه درخور است | |||||
دندان و معدهٔ تو گواهی دهد بصدق | کانسان دمبریده ذاتاً علفخور است | |||||
من گوسپند را کشم و میخورم ولیک | تشریح کار آدمیان خجلتآور است | |||||
مرغ هوا و ماهی دریا غزال دشت | هر جانور که حالی اندر جهان در است |
- ↑ از نسخهٔ خطی تحفهٔ مخبری رونویس شده.