این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
––
عبور باید کرد
و همصدای افقهای دور باید شد
و گاه در رگ یک حرف خیمه باید زد
عبور باید کرد
و گاه از سر یک شاخه توت باید خورد
من از کنار تغزل عبور میکردم
و موسم برکت بود
و زیر پای من ارقام شن لگد میشد
زنی شنید
کنار پنجره آمد، نگاه کرد به فصل
مرا میان الفبای سبز چندم اردیبهشت در حرکت دید
من ایستادم
و او برای خودش بود
و دست بدوی او شبنم دقایق را
به لختی تن احساس کوچ میپاشید
من ایستادم
و آفتاب تغزل بلند بود
و من مواظب تبخیر جسمها بودم
و ضربههای گیاهی عجیب را به تن ذهن
شماره میکردم:
خیال میکردیم
بدون حاشیه هستیم
خیال میکردیم
میان متن اساطیری تشنج ریباس۸