این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
––
و مثل واژهی پاکی سکوت سبز چمنزار را چرا میکرد
و بعد، دهکدههای طلائی سر راه
و بعد، تونلها
دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز
نه این دقایق خوشبو که روی شاخهی نارنج میشود خاموش
نه این صداقت حرفی که در سکوت میان دو برگ این گل شببوست
نه، هیچ چیز مرا از هجوم غیبت اطراف
نمیرهاند
و فکر میکنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد»
نگاه مرد مسافر بروی میز افتاد:
«چه سیبهای قشنگی
حیات نشئهی تنهائیست»
و میزبان پرسید:
«قشنگ یعنی چه
- قشنگ یعنی تعبیر عاشقانهی اشکال
و عشق، تنها عشق
ترا به گرمی یک سیب میکند معتاد
و عشق، تنها عشق
مرا بوسعت محزون زندگیها برد
مرا رساند بامکان یک پرنده شدن
- شفای حزن؟
- صدای خالص اکسیر میدهد»
و حال شب شده بود