دیگر چنین نباشد که برای تحقیق در ادبیات فارسی نیز دست آخر محتاج به مثلاً زبان آلمانی باشیم.
دوازدهم و آخرین - و در عین حال مهمترین پیشنهاد
ایجاد درس تازهای باسم ورسم «قصص ملى و مذهبی» و مخصوصاً برای سه کلاس دوره اول دبیرستان با ساعت مشخص و نمره مستقل اینجا نا چارم چند کلمه توضیح بدهم:
بنای ملیت وزبان در هر گوشهای از این عالم وجود بر دوش اساطیر اولین (Mythes) نهاده شده است. ادبیات هر ملتی یا هر زبانی را وقتی میتوان فهمید که با اساطیر و افسانههای کهن ملی یا مذهبی آن قوم و زبان آشنا بود یعنى فلان فارغ التحصیل دبیرستان یا داشگاه تا نداند که یوسف که بود و یعقوب یا زلیخا چه کردند نمیتواند معنی این مصرع را بفهمد که «زمصرش بوی پیراهن شنیدی» یا نا نداند که کمان کیانی چه خواصی داشته نمیتواند بعلت قدر و ارزش ستم دستان و اجدادش پی ببرد و بفهمد که چرا با همه بیاعتناییهایی به بکاووس شاه میکردهاند باز همیال و کوپال خود را حفظ میکردهاند. اینکه اقوام عاد و ثمود چگونه دچار بلا شدند یا اینکه اسفندیار چگونه رویین تن شد یا اینکه سیمرغ چه نسبتی با پهلوانان افسانهای داشت همه مسائلی است که با ندانی نمیتوانی از زیبایی ادبیات فارسی بودی ببری روزگاری بود که بچههای مردم بمجلس روضهای یا وعظی میرفتند و نوع مذهبی این اساطیر اولین را گرچه بسیار ناقص از زبان روحانیان بر سر منبر میشنیدند اما امروز که فقط سینما میروند وضع از چه قرار است؛ از این قرار است که هر کدامشان بهتر از هر فرنگی و واژه ناخوانا دنیایی در کول و ژوپیتر و ونوس را میشناسد اما نمیدانند نوح که بود و چرا یونس بدهان ماهی افتاد یا چرا باید سهراب بدست رستم کشته میشد؟ همین علت هاست که اعتبار زبان فارسی از دست رفته. آنکه ما در کلاسها میپروریم بیسواد است و اگر هم سواد خواندن منطق الطیره را داشته باشد نمیفهمد که چه سمبلها و نشانهها و کنایهها در در آن مندرج است و این است که از خیر گذشتهها میگذرد و همه سنن ادبی را میبوسد و بطاق نسیان میدهد و از بیخ عرب میشود. عرب