خود شتابزدگی نشان دهند به طرف ما در حرکت آمدند.
شاه که طبعا اول از همه به تیراندازی میپردازد یکی از آن بزان زیبا را که نر بود زد سپس از هر طرف شلیک تفنگ شروع شد و مثل این بود که به یک دسته سرباز امر شلیک داده شده باشد ولی تمام این تیراندازیها به جز آن که آن چهار بز دیگر را در فرار عجولتر کند نتیجهای نداد چنان که به یک چشم برهم زدن از نظر ما ناپدید گردیدند.
از آن تختهسنگها که پایین آمدیم و به دشت قدم گذاشتیم دیدیم که به عجله چادرهایی زده و نهاری جهت ما در آنجا چیدهاند. محتاج به ذکر نیست که اشتهای انسان مخصوصا اگر مثل امروز صبح سرمای خشکی نیز او را به حال آورده باشد برای صرف این قبیل غذاهای شکاری تا چه اندازه تیز است.
نهار که تمام شد همه انتظار رسیدن دستور شاه را داشتند، اعلیحضرت مرا به خدمت خواست و گفت دیگر امروز میل به شکار ندارد و میخواهد استراحت کند و فردا هم به طهران برمیگردد ولی به من اجازه داد که در شکاری که با باز میشود شرکت کنم و من با این که برف شروع شده بود به قدری به دیدن این منظره عشق داشتم که آن را با کمال میل پذیرفتم.
شاه دو باز دارد و چند نفر از پیشخدمتان را که نایب ناظر نیز در میان آنها بود در اختیار من گذاشت. این شکار دو ساعت طول کشید و من چندان از آن لذت نبردم زیرا که از دیدن حال وحشت شکار در چنگال باز بسیار متأثر میشدم، تنها از آن میان چند عدد کبک و تیهو به چنگ ما افتاد و ساعت چهار خسته و کوفته برگشتیم، اسبی که شاه به من مرحمت کرده است در این راه بسیار به کار من خورد.
در روز بیست و یکم برف همچنان میبارید فقط نزدیک غروب قطع شد بههمین جهت دیگر حرکت امکان نداشت. اما روز بعد با اینکه برف ضخیمی بر زمین بود شاه به شکار مهمی پرداخت که از ساعت ده صبح تا چهار بعد از ظهر طول کشید.
زمین پستی و بلندی بسیار داشت و اگر هم راه تنگی در آنجا بود به علت وجود برف آن را نمیشد تمیز داد و جز بعضی درختهای ضعیف و تنک که از زیر برف نمودار بودند در تمام آن فضا چیزی دیگر به نظر نمیرسید. قریب دو ساعت از این کوه به آن کوه و از این دره به آن دره رفتیم و غرض ما رسیدن به یک پلنگ و یک یوز بود که نشانی