خبر کنند.[۱] همین که دید پلیسها میآیند تنها حرفی که زد این بود که اگر من وعدۀ انعامی به او بدهم به من خواهد گفت که آبخوری کجاست.
من دیدم که اگر بخواهم آبخوری اسبم را که پیدا کردن مثل آن در اینجا مسیر نبود به دست بیاورم بهترین راه همان است که تکلیف او را بپذیرم. چند شاهی پول که به او دادم از هر تهدیدی بهتر کار کرد. آبخوری پیدا شد و این کار برای من فقط پنج شاهی خرج برداشت.
۱۶ ژوئیه = ۲۱ ذیالحجه
راه ما متوجه شمال بود و آنبهآن از سفید کوه که دنبالۀ آن تا کرمانشاه در جهت شمالی شرقی کشیده میشود دورتر میشویم. بعد از آنکه از چند تپۀ شرقی غربی گذشتیم به نهاوند رسیدیم.
این شهر که بر روی تپهای در میان باغات ساخته شده از بروجرد کوچکتر ولی تمیزتر است.
از گذشتۀ قدیم نهاوند امروز هیچگونه اثری باقی نیست. بعضیها عقیده دارند که بنای نهاوند از عهد نوح پیغمبر است. از آن دوره و از نی معطر «ذریره» که ابن الفقیه در کتاب خود از آن صحبت میدارد هیچ چیز به جا نمانده به جز خرابههایی ناهموار که در اطراف آن دیده میشود و میرساند که شهر به هر حال خیلی قدیمی است.
در منازل مختلفی که طی میکردیم در غالب نقاط به آبادیهای بزرگ و کوچکی میرسیدیم که در دور آنها حصارهای ضخیمی دیده میشد. این حصارها برای آن است که مردم در صورت حملۀ یغماگران و بختیاری که در همین حوالی منزل دارند به درون آنها پناه ببرند.
ارگ نهاوند بزرگ است و حاکم در آنجا مینشیند. اساس این قلعه خیلی قدیمی است و در جنگ سال ۲۰ هجری بین ایرانیان و عرب وجود داشته، فتحعلی شاه آن را بار دیگر
- ↑ در اردو پلیس دور چائرها منزل میکند و جای آن به وسیلۀ بیرقی که بر سر چوب بلندی کردهاند نمایان است. در این محل جماعت نسقچی با لباس قرمز مأمور اوامر شاهند و برای این کار انواع و اقسام آلات شکنجه در اختیار دارند. (مؤلف)