مرغابی از جلوی ما پریدند و افسوس خوردیم که برای شکار آنها فرصتی نداشتیم زیرا که باید روزی یک منزل برویم و در راه توقف نکنیم. معلوم نیست که اعلیحضرت چرا تا این اندازه در مراجعت عجله دارند.
اعتمادالسلطنه در یکی از امامزادههای آهنگران کاشیهای زیبایی به دست آورد که اگرچه جلای کاشیهای طلایی را نداشتند ولی باز بیاهمیت نبودند، سه عدد از آنها را برداشت و به من هدیه داد. دوتای آنها زمینهای کبود داشتند و در روی یکی نقش مرغی شکاری بود که لکلکی را در منقار داشت و در روی دیگری گل و بوته و مقرنسکاری بود و بسیار هم آنها را خوب ساخته بودند. زمینه کاشی سومی به رنگ چوب است و در روی آن به خط نسخ فقط کلمه الله دیده میشود.
۳ اوت = ۹ محرم
با اینکه از توی تا اینجا همه وقت در جهت مشرق راه میپیمودیم در اینجا در همان دشت ساروق راه را قدری به طرف شمال منحرف کردیم و بعد از چهار ساعت مسافرت با کالسکه به آشتیان رسیدیم.
آشتیان در دامنه جنوب شرقی کوهی که منتهی الیه دشت مذکور محسوب میشود طبقهطبقه ساخته شده. این آبادی مولد مجتهد بزرگ طهران است که او را به همین جهت میرزای آشتیانی میگویند.
باغات آشتیان در پایین این کوه در کنار جویباری است که حتی برای مشروب کردن مزارع خربزه هم که چادرهای ما را در میان آنها زده بودند آب کافی ندارند.
بادی که از جانب مشرق میوزد و چند روزی است که در وسط راه همه جا باعث آزار ما شده در اینجا بیش از همه جا شدت دارد و اگر رطوبت مزارع خربزه نبود دقیقهای از دست گردوغبار راحت نداشتیم.
با تمام این احوال آشتیان برای استراحت جای خوبی است و بادی که در این حوالی غالبا میوزد مانع از آن نیست که انسان به عمر طولانی برسد. پیرمردی را به ما نشان دادند که میگفتند یکصد و بیست سال دارد اما چون هیچکس دارای ورقه هویت نیست در این قبیل موارد تنها سند همان قول کسان شخص است. چیزی که شکی نداشت این