از سربازان ساخلوی بندر به مرض وبا مرده بودند ادارۀ بندر به کشتی جواز سلامت نداده بود. چون تمام بارگیری کشتی به قصد مارسی بود مسلم شد که تا آنجا در نقطۀ دیگری لنگر نخواهد انداخت.
روز ۲۴ از ساعت سه بعد از ظهر دریای سیاه متلاطم شد و تا به مدخل بوغاز بسفور رسیدیم یعنی تا شب روز بعد این حال دوام داشت و چون بادی که از جهت جنوب غربی میوزید شدید بود نتوانستیم به آنجا داخل شویم و ناچار شدیم که مدتی در کشتی بمانیم و خود را به وضعی به ساحل اروپا نزدیک کنیم و برای گذراندن شب در آنجا لنگر بیندازیم.
روز ۲۶ صبح زود خود را به کاواک رساندیم و به ادارۀ صحیه معرفی کردیم. اعضای صحیه چون ما را مریض میپنداشتند هیچ کدام به ما نزدیک نشدند و از همان قایقی که بر آن سوار بودند ما را حاضر و غایب کردند تا ببینند که از موقع حرکت از باطوم تا اینجا کسی از ما مرده است یا نه.
عاقبت دو نفر از مأمورین صحیه بر کشتی کامبوژسوار شدند و تا موقع خارج شدن از بوغاز داردانل با آن همراهی کردند تا مبادا کشتی در نقطهای در وسط راه لنگر بیندازد.
بعد از آن که تمام جریانات لازم طی شد در حدود ساعت سه بعد از ظهر به ما اجازۀ حرکت دادند و انصاف این است که ترکان عثمانی بهتر از هر کس به این دستور که: «یواشیواش عجله کن» عمل مینمایند.
تمام مناظر بسفور مثل قصور مرمری سواحل آسیایی و اروپایی و سایر زیباییهای دیگر آن از جلو چشم ما میگذشت و از تمام آنها با جلوهتر آسمان نیلگون آن بود که اگر آن نبود میشد گفت که هیچ یک از این مناظر دلفریب وجود پیدا نمیکرد.
از ساعت چهار تا پنج دور نمای زیبای استانبول را میدیدیم اما باید گفت که اگر چه استانبول از دریا دیدنی است لیکن وضع داخل آن به این تناسب نیست. دولمه باغچه مقر سلطان و محلۀ پراکه مشرف بر بلندی است و غلطه و برج آن و شاخۀ زرین که از آنجا دورنمای شهر به خوبی نمایان است و از آنجا ساحل آسیایی استانبول یعنی اسکودار را به زحمت میتوان دید همه را یکی پس از دیگری دیدیم تا به خود شهر و بعد از آن به استانبول کهنه و قسمت سرای مقر سابق سلاطین و گنبد بزرگ ایاصوفیه و