جامع سلطان احمد و منارههای کثیر مساجد که به آسمان سرکشیدهاند رسیدیم.
این دورنمای فراموش نشدنی کمی بعد از آن که از گوشه سرای دور شدیم از نظر ما ناپدید گشت تا آن که از مقابل هفت برجه که سابقا سلاطین عثمانی سفرا را در مواقع اعلان جنگ در آنجا میپذیرفتند و قریۀ ایااستفانو و منزل محقری که در میان باغی است و در آنجا معاهدۀ اخیر بین روس و عثمانی بسته شده گذشتیم. شب فرا رسید و تمام این تپههای خرم را در تاریکی فرو برد و کشتی به وسط دریای مرمره داخل گردید.
ساعت هفت صبح روز ۲۷ داخل داردانل شدیم و دو نفر مأمور صحیه را که از واک همراه ما شده بودند کشتی در عمارت مجزایی پیاده کرد و بدون این که توقفی دیگر کند راه خود را دنبال نمود و در حدود ساعت نه از دهانۀ تنگ مرمره داخل دریای اژه گردید، از جلوی مصب نهر اسکاماندر گذشتیم و مزارعی را که از قرار معلوم شهر قدیم «تروا» در آنجا واقع بوده از دور دیدیم، باران میبارید و دریا طوفانی بود.
در وسط روز ۲۷ در حالی که بارانی شدید فرو میریخت و دریا تلاطم داشت تختهسنگهای خشک و خالی جزیرۀ سیتر[۱] در زیر امواج دریا در مقابل چشم ما پدیدار گردید و من یقین کردم که وضع آن در موقعی که معبد ونوس خداوند حسن و جمال در آنجا دایر بوده به کلی غیر از این بوده است. شب هوا آرام و صاف شد و روز ۲۹ که از دریای یونی میگذشتیم آفتاب و دریا ساکت بود. از باب مسین[۲] گذشتیم و قبل از آن غروب آفتاب را در پس قلۀ اتنا[۳] که بخارات دورادور آن حلقه زده و آن را به تاجی شبیه کرده بودند تماشا نموده بودیم.
روز ۳۰ از وسط مدیترانه گذشتیم، آسمان صاف و دریا آرام بود و مسافرین که عدۀ آنها چندان زیاد نبود در عرشۀ کشتی جمع آمده و از چنین روز خوشی لذت میبردند.
روز اول جمادی الاول مقارن ظهر سواحل فرانسه را به چشم دیدیم و ساعت شش بندر مارسی نمودار گردید. ما را به عزم قرنطینه روانۀ فریول[۴] کردند تا به ما جواز صحت بدهند، ما هم ناچار لب و لفچه آویزان بیچون و چرا به آنجا رفتیم اما بعد از بیست و چهار ساعت وقتی که شنیدیم آزاد شدهایم از شادی در پوست خود نمیگنجیدیم.