در قهوهخانه ایستگاه چاشت را صرف کردیم و شاهزادۀ حکمران در آنجا از اعلیحضرت اجازۀ مرخصی گرفت و ما بر کالسکههای خود سوار شده جهت جنوب را پیش گرفتیم و آخرین ایستگاه راه آهن قفقاز را بدین ترتیب ترک گفتیم.
اسبها و کالسکهها همانها بود که با آنها از سلسلۀ جبال قفقاز گذشته بودیم. ریاست این قافلۀ پشتی را یک تن ایرانی زیرک در عهده داشت.
پس از آن که جلگۀ شط کورا را وداع گفتیم به درۀ تنگی وارد شدیم که سراسر آن مسیر نهر اکستافاست. آفتاب مثل ایامی که به تفلیس نرسیده بودیم به حدت میتابید و رودخانه مقداری درختهایی را که از ریشه کنده بود با خود میبرد.
راه از سرزمینی میگذرد که در قسمت اول کموبیش پست و بلند است و جز چنارهای بلندی که در اطراف مناظر کاشتهاند گیاهی ندارد اما کمی که طی طریق کردیم بر ارتفاع قلل افزوده و اراضی پر جنگل نمایان شد.
بعد از آن که از آبادی اوزونتالا گذشتیم دیدیم که عدد آبادیها افزایش مییابد، مناظر اطراف مشرف بر دره عمیقی است که کوههای جنگلدار بر آن محاطند و از آنها سیلابهای خروشانی با آبی صاف به آکستافا میریزد.
راه در حاشیۀ کوه قرار دارد و درۀ مجاور بسیار زیباست لیکن به علت سرعت حرکت و رسیدن به دلیجان برای ما مجال آن که از زیبایی آن تمتعی ببریم فراهم نشد.
از ساعت ده صبح تا پنج بعد از ظهر ۷۵ ورست راه رفته و سه بار اسب عوض کرده بودیم و در این مدت فقط از ظهر تا ساعت یک برای صرف نهار در زیر چادرهای مخصوص که در کنار رودخانه زده بودند توقف کرده بودیم.
۱۰ سپتامبر=۱۴ محرم
دلیجان یا دلیچای (رودخانه دیوانه) آبادی کوچکی است بر کنار نهر آکستافا که منظرهای دلنشین دارد و در آنجا ساخلویی است. اعلیحضرت همایونی در اقامتگاه حکمران که منزلی بالنسبه آراسته است منزل کردند.
راهی که امروز در پیش داریم دراز است به طول ۱۰۲ ورست، به همین علت از ساعت هشت صبح بر کالسکه سوار شدیم. در ۱۱ ورست اول همه جا جنگل بود و