این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
اوجش فلکیست، کز بلندی | معیار عیار آسمانست | |||||
صحنش حرمی، که در حریمش | ۱۴۱۰ | از سایه و آفتاب امانست | ||||
در حافظه از خیال نعتش | بشکفته هزار بوستانست | |||||
راز دل زهره و عطارد | از زخمهٔ مطربش عیانست | |||||
سقفش بصدا پس از دو هفته | بی هیچ مدد نشید خوانست | |||||
خورشید مروق از ندیدی | در ساغر ساقیانش آنست | |||||
تا قبهٔ آسمان گردان | ۱۴۱۵ | گرد کرهٔ زمین روانست | ||||
این قبه نشانهٔ جهان باد | چونانکه فسانهٔ جهانست | |||||
خرم ز نشستن وزیری | کز مرتبه پادشه نشانست |
یمدح الصدرالکبیر مجدالدین ابوالحسن العمرانی
روز عیش و طرب و بستانست | روز بازار گل و ریحانست | |||||
تودهی خاک عبیر آمیزست | دامن باد عبیر افشانست | |||||
وز ملاقات صبا روی غدیر | ۱۴۲۰ | راست چون آزدهی سوهانست | ||||
لاله بر شاخ زمرد به مثل | قدحی از شبه و مرجانست | |||||
تا کشیده است صبا خنجر بید | روی گلزار پر از پیکانست | |||||
فلک از هاله سپر ساخت مگر | با چمنشان به جدل پیمانست | |||||
میل اطفال نبات از پی قوت | سوی گردون به طبیعت زانست | |||||
که کنون ابر دهد روزیشان | ۱۴۲۵ | هر کرا نفس نباتی جانست | ||||
باز در پردهی الوان بلبل | مطرب بزمگه بستانست | |||||
کز پی تهنیت نوروزی | باغ را باد صبا مهمانست | |||||
ساعد شاخ ز مشاطهی طبع | غرقه اندر گهر الوانست | |||||
چهرهی باغ ز نقاش بهار | به نکویی چو نگارستانست | |||||
ابر آبستن دریست گران | ۱۴۳۰ | وز گرانیش گهر ارزانست | ||||
به کف خواجهی ما ماند راست | نی که آن دعوی و این برهانست | |||||
مضمر اندر کف این دینارست | مدغم اندر دل آن بارانست | |||||
کثرت این سبب استغناست | کثرت آن مدد توفانست |