برگه:Archive of Šarq magazine.pdf/۱۰۹

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۳
مجله شرق

  بنفشه هست و نبیذ بنفشه بوی خوریم بیاد همت محمود شاه بار خدای  

و گفتند شاعریست در مرو او را عماره میخوانند سلطان فرمود که براتی نویسند بعامل مرو تا از خزانهٔ من دو هزار دینار بآن شاعر برسانند و اگر وفات کرده باشد بورثهٔ او رسانند. وزیر این حکایت فراموش کرد و اگر فراموش نکرد گفت سلطان فراموش کرده باشد غلامی که رباعی داده بود با وزیر گفت وزیر گفت تا از سلطان نپرسم بازندهم هم روزی دیگر سلطان را گفت، وزیر را بخواند ازو پرسید که آن برات که بآن شاعر کرده بودم دادی گفت توقف داشتم که دوش مست بودی سلطان بفرمود تا دو هزار دینار در اشترها بار کردند و چند کس همراه او کردند و بعماره سپردند وزیر را بتدارک آن کار آن سال پانصد دینار زر مصادره فرمود گفت تا شما بدانید که سخن من یکی باشد چه در مستی چه در هوشیاری.[۱]

۴- اشعار او

در حکایت فوق دو بیت که صاحب مجمع‌الانساب از عماره باسم رباعی نقل کرده چنانکه واضح است وزن مصطلح رباعی را ندارد ولی از قرائن چنین معلوم میشود که در ابتدا هر دو بیت شعر را که دنباله نداشته و در واقع قطعه‌ای مستقل بوده است رباعی میگفتند[۲] چنانکه صاحب کتاب لباب‌الالباب از همین عماره دو قطعه نقل کرده است و هر دو را رباعی نامیده و آن دو قطعه این است:

رباعی

  آن می‌بدست آن بت سیمین من نگر گوئی که آفتاب بپوست با قمر  

  1. مجمع‌الانساب شبانکاره‌ای (خطی)
  2. دو بیتی‌های باباطاهر عریان را هنوز هم رباعیات بابا طاهر میگویند.