برگه:Archive of Šarq magazine.pdf/۱۱۰

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۴
عمارهٔ مروزی

  و آن ساغری که سایه بیفکند می برو برگ گل سپیدست گوئی بلاله بر  

و هم درین معنی گوید:

رباعی

  بر روی او شعاع می از رطل برفتاد روی لطیف و نازکش از نازکی بخست  
  می چون میان سیمین دندان او رسید گوئی کران ماه بپروی درون نشست[۱]  

اطلاق اصطلاح رباعی بر شعری که بناء آن بر دو بیت بیشتر نباشد از ایرانیان یا بقول صاحب کتاب‌المعجم از مستعربه است و همان است که آنرا در قدیم دوبیتی و آهنگ آنرا ترانه میگفتند[۲] و از پاره‌ای اشارات برمی‌آید که رباعیات در قرون چهارم و پنجم هجری معمولا بقطعاتی میگفتند که متصوفه در موقع سماع بآن ترنم میکردند[۳] و ترانه‌گوئی بمعنی جوانی کردن و شاد بودن و این‌گونه اعمال طرب‌آور بوده است که نقطهٔ مقابل زهد و طمأنینه محسوب میشده.[۴]

غیر از قطعاتی که از ابو منصور عمارة بن محمود مروزی نقل کردیم پنج قطعهٔ دیگر که مجموع ابیات آنها ۹ فرد است


  1. لباب‌الالباب ج ۲ ص ۲۵
  2. المعجم ص ۹۰
  3. کتاب نشوار المحاضره تنوخی ص ۵۴
  4. یکی از شعرای متاخر بنام قاسم بیک حالتی باین نکته اشاره کرده و گفته:
      زاهد بودم ترانه گویم کردی سرگشتهٔ بزم و باده جویم کردی  
      سجاده‌نشین با وقاری بودم بازیچهٔ کودکان گویم کردی‌