جانفشانی کرده است اراده او قویترشده و در دوره حیات دیگر بهمان نسبت بیشتر رنج خواهد برد
و محض دفع التزام به تناسخ که مستلزم مفاسد بسیار است طریقه خود را نام دیگر داده و آنرا بجای تناسخ پالن ژنهزی Polingenesie نام کرده است و مثل شیخ شبستری میگوید
تناسخ نیست کاین از روی معنی ظهوراتی است در عین تجلی بعد از اینکه معلوم گردید که خودکشی چاره درد نیست بلکه پایه الام طاقتفرسای آینده است باید دانست که مؤثرترین چارهها معرفت است.
اراده مجهوله که در عناصر و موالید بشدت و ضعف خفته است چون بدریچه مغز انسانی میرسد از خودآگاه میشود و مختار میگردد که از خود بگذرد و خود را انکار کند و در نتیجه ریاضیات و نفسکشیها بکلی آن شعله خواهش را خاموش نماید و فانی شود یا به نیروانه اتصال بیابد، انسانی که باین قسم خواهش را میکشد نه تنها خود را خلاص کرده است بلکه قوائی را که در سلسله علل در جنبوجوش بود تا باو منتهی شد نجات بخشیده است و فی الحقیقه انسان را میتوان منجی موجودات و رهاننده مخلوقات نام داد. انسان هم قربانیدهنده و هم قربانی است.
اگر قبول کنیم که هرچه هست اراده است و اراده کوشش است و هیچ کوشش بخرسندی و راحتی نمیرسد مگر بندرت و هر کوششی که ممنوع و محدود گردد مبدل برنج میگردد پس حیات سرتاسر رنج است و مرک بدن انسان را از الم خلاص نمیکند ناچار باید این نتیجه را هم قبول کرد که برای قلع ماده رنج باید زندگی را محو کرد و برای محو زندگی باید اراده را کشت[۱] و نتیجه قول او باین بیت میرفندرسکی میرسد که گوید:
لا جرم هر خواهشی را خواهشی باشد زپی خواهشی جو کز پی آن خود نباشد خواستن شوپنهاور دین بودائی را موافقترین ادیان با فلسفه خود میداند زیرا که بودا گفته است: «خواهش بقطرهٔ شبنم ماند که لحظه بیش نپاید. چون حبابی که کودکان در کف دست برآورند بیقوام است.
مانند جام سفالین است که چون بگردش دراید در دست حریفان خرد شود مثل ابر پائیز است که لمحهٔ خودنمائی کرده و محو میشود.»
خلاصه هرکس در بعضی مذاهب هندی تحقیق کرده باشد میبیند که شوپنهاور ترجمان مخصوص این مذاهب است.
- ↑ بمیر ایدوست پیش از مرک اگر عمر ابد خواهیسنائی