برگه:Archive of Šarq magazine.pdf/۳۰

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۳۰
تاریخ فلسفه

یونان‌ هم‌ فقط در‌ تغییر و تحول موجودات بحث نمود و اهتمام خود را بیشتر صرف هیئت و جغرافیا کرد. فلسفهء یونان هنوز بیش‌ از این جوان بود که بتواند عنان تفکرات یونانی را بسوی‌ کیفیت‌ «تفکر‌» و حقیقت «فکر» معطوف سازد. اختر فروزنده روز وقتیکه رخ می‌تابد و پنهان میشود کجا میرود و منزلکهش چه دیاریست؟ ستارگانی که ‌پس‌ از غروب خورشید، گردن کشیده و آهسته آهسته از کنار افق بالا میایند کجا‌ بوده‌اند‌ و کجا‌ میروند؟ زمین بچه چیز تکیه دارد؟ چه شکل است، سرحدش کجاست؟ ابر و باد، رعد و برق، باران و طوفان، چراگاهی هستند و کاهی نیستند؟ امثال این‌ مسائل بود که فلسفهء یونان در عصر اول، پیرامون آنها دور میزد اما‌ دنبال کردن همین مسائل‌ باعث‌ شد که فکر یونانی را در جستجوی اساس این تحولات و تغییرات بفرستد و آن محوریکه نظریات و عقاید فلسفی بدوا باید او را یافته و در اطراف آن دور زند تفحص نماید، اساس عالم‌ چیست؟ آیا این اساس هم با تغییراتی که مشاهده میکردد تغییر میکند؟ آیا ثابت است؟، در هریک از این دو صورت، مبنای تغییرات و حوادث چیست؟ در نتیجهء بحث این مسائل، مباحث ما بعد الطبیعه پیدا شد. مکتب ها‌ و مسلک‌های‌ متعددی که مؤسسین آنها اشخاصی مثل تالس‌[۱] آناکسیمنس‌،[۲] هراکلیتوس‌،[۳] یه‌له‌ئیک‌ها[۴] و فیثاغورس‌ها هستند جای خود را در فلسفه باز نمودند


  1. Tales
  2. Anaximenes
  3. Heraclitus
  4. Eleie