برگه:Archive of Šarq magazine.pdf/۵۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۵۱
مجله شرق

بقلم‌ جبران خلیل جبران

دختران دریا

در اعماق دریائی که بر جزائر نزدیک بطلوع آفتاب احاطه دارد. آنجائیکه مرواریدهای فراوان ریخته است، پیکر سرد جوانی افتاده و دختران دریا با گیسوان طلائی در میان مزرعه مرجان نشسته، با چشمان آبی و قشنک خود باو نکاه میکردند؛ با صدائی شبیه بطنین سیمهای تار و بخوش‌آهنگی موسیقی با یکدیگر صحبت میکردند. امواج حرفهای آنها را شنیده و با خود بساحل آوردند، نسیم دریا از امواج گرفته و بگوش روح من رسانید.

یکی از آنها گفت «این یکی از افراد بشر است که دیروز در موقعیکه دریا خشمگین بود بقعر دریا فرود آمد»

دیگری گفت «دریا غضبناک بود ولی انسان که خود را از نژاد خدایان میداند. مشغول جنک سختی است که از بسکه خون ریخته، رنک آب سرخ شده این بشری که اینجا خوابیده است مقتول جنک است»

سومی- «من نمیدانم جنک چیست ولی میدانم بشر وقتی بر خشکی غالب آمد بسیادت دریا طمع ورزید، آلات و ادوات مخصوصی درست کرد و امواج را از هم شکافت. نپتون خداوند دریاها باز دانست، از این سرکشی و تخطی بغضب درآمد! بشر دید غیر از تقدیم قربانی و هدایا بساحت خدای ما چاره‌ای ندارد-این اجساد منقطعی که دیروز فرود میامدند آخرین هدایای بشر بود بساحت نپتون بزرگ»