برگه:Archive of Šarq magazine.pdf/۸۴

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۲۰
دریای شمال

منزل کیست؟»

امواج زمزمهٔ ابدی خود را ادامه میدهند، باد میوزد، ابرها میگریزند و ستارگان چشمک میزنند و بکلمات او اعتنائی نمیکنند-اما آن جوان دیوانه باز منتظر جوابست!

-۶-

افکار مانند خوشهای گندم، در مزرعهٔ خاطر انسانی میرویند و موج میزنند. اما تخیلات شاعر مانند آن گلهای آبی و سرخیست که خرمی و طراوت خود را از دست نمیدهد و در میانهٔ خوشهای گندم پژمرده میشود.

ای گلهای آبی و سرخ! دروگر سنگدل شما را بی‌ثمر پنداشته از ریشه میکند، روستائی بیرحم با گندم‌کوب خویش پایمالتان میکند. اشخاصیهم که در کنار مزرعه گردش میکنند و از منظر زیبای شما محفوظ میشوند، سر تکان میدهند و با شما چون گیاههای بی‌ثمر رفتار مینمایند، ولی آندخترک زیبای روستائی، بشما احترام میگذارد و از شما دسته‌ها ترتیب داده زینت زلف خویش میسازد و بمجالس رقص دهقانی که از آنجا آواز ویلون و نی بلند است میشتابد، گاهی نیز خود را بسایهٔ درختانی میرساند که از آنجا آوازی لطیف‌تر از آهنگ نی و ویلون، شنیده میشود و آن آواز معشوق اوست!