این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۲۱
مجلهٔ شرق
آسمانپیما.
اثر طبع
آقای بدیعالزمان خراسانی.
هنر پذیر که گیتی بود بکام هنر | جهان دگر شد و آئین روزگار دگر. | |||||
بچشم کیهان ایدون عزیز گشت عزیز | اگرچه لختی ناچیز و خوار بود هنر. | |||||
همان جهان که ستم پیشه بود و علمشکن | کنون بداد گرائید و شد هنرپرور. | |||||
کنون بود خطر مردمان بدانش و دین | اگرچه بد خطر مردمان بسیم و بزر. | |||||
هر آن خطر[۱] که بسیم و زر است ناپایاست | بجاستی چو بدانش بود هماره خطر. | |||||
چو سود از آن خطرستی که دزد زشت نهاد | چو دست یافت بنگذاردش بجای اثر؟ | |||||
تنیست بجان آنکش روان دانش نیست | مر این حدیث بگیتی فسانه گشت و سمر | |||||
گر این روان سپهری ترا به پیکر نیست | بخاک تیره نهان باد مر ترا پیکر! | |||||
امید مگسل زنهار اگر نخستین بار | همی نهال امید تو بر نیارد بر. |
- ↑ بزرگی