ببین چطور میشود. اگر خوب شد که خوب شد. اگر نشد آنوقت سه روز وقت آفتاب زردی یک کاسهٔ بدل چینی آب کن بگذار جلو بچه آنوقت نگاه کن بتورکهای چشمش اگر قرمزست هفت تکه گوشت لخم، اگر قرمز نیست هفت دانه برنج یا کلوخ حاضر کن و هر کدام را بقدر یک «علم نشره» خواندن بتکان آنوقت ببین چطور میشود. اگر خوب شد که خوب شد. اگر نشد سه روز ناشتا بچه را بیادبی میشود کلاب بروتان میبری توی جایی و بهش یاد میدهی که هفت دفعه این ورد را بگوید:
«... سلامت میکنم | خودم غلامت میکنم» | |||||
«یا چشمم چاق کن | یا هپول هیولت میکنم» |
امیدوارم دیگر محتاج بدوا نشود. اگر خدای نکرده باز خوب نشد دیگر از من کاری ساخته نیست برو محلهٔ حسن آباد بده آسید فرجالله جن گیر نزله بندی کند
خدا رفتگان همه را بیامرزد پدر من خدا بیامرز مثل همهٔ حاجیهای جاهای دیگر نان نخور بود یعنی مال خودش از گلوش پایین نمیرفت. اما خدا بیامرز ننم جور آقام نبود. او میگفت مال مرد بزن وفا نمی کند. شلوار مرد که دوتا شد فکر زن نو میافتد. از اینجهت هنوز آقام پاش بسر کوچه نرسیده بود که میرفت سر پشتبام زنهای همسایه را صدا میکرد «خاله ربابه هو... آبجی رقیه هو... نهنه فاطمه هوهوهو...» آنوقت یکدفعه میدیدیم اطاق پر میشد از خواهرخواندههای ننم آنوقت ننم فوراً سماور را آتش میکرد. آب غلیان را هم میریخت مینشست با آنها درددل کردن مقصود ازین کار دو چیز بود یکی خوش گذرانی دیگری آب بستن بمال خدابیامرز بابام که شلوارش دو تا نشود.