این برگ همسنجی شدهاست.
موسپید آخر شدی ای برف
تا سرانجامم چنین دیدی
در دلم باریدی … ای افسوس
بر سر گورم نباریدی
چون نهالی سست میلرزد
روحم از سرمای تنهائی
میخزد در ظلمت قلبم
وحشت دنیای تنهائی
دیگرم گرمی نمیبخشی
عشق، ای خورشید یخ بسته
سینهام صحرای نومیدیست
خستهام، از عشق هم خسته
غنچهٔ شوق تو هم خشکید
شعر، ای شیطان افسونکار
عاقبت زین خواب درد آلود
جان من بیدار شد، بیدار
۹۲