برگه:Doctor Faustus.pdf/۳۴

این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۳۱
صحنهٔ اول

آید برای من حاضر بسازند. من بآنها فرمان خواهم داد که اسرار هر فلسفه‌ای را پیش من فرو خوانند و راز درون پادشاهان کشورهای بیگانه را با من در میان نهند. بفرمان من گرداگرد آلمان دیواری از برنج خواهند کشید و مسیر رودخانهٔ رن را تغییر میدهند تا گرداگرد شهر ورتامبورگ بگذرد. من امر می‌کنم همه کلاسهای دانشگاه را از پارچهٔ ابریشمی آکنده کنند تا همهٔ دانشجویان لباس فاخر بپوشند. من از زری که این ارواح خواهند آورد سپاهی گران گرد خواهم کرد و شاه «پارما» را از این کشور بیرون خواهم نمود و مانند فرمانروای مطلق بر همه ایالات و شهرها پادشاهی خواهم کرد. بلی این ارواح را وادار خواهم ساخت که اسباب و سلاح تازه جنگی که هر یک از کشتی آتشی بندر آنورس هولناکتر باشد اختراع کنند.

(والدس و کرنلیوس داخل می‌شوند)

ها، والدس و کرنلیوس بیائید و مشورت خود را از من دریغ ندارید.

دوستان عزیزم والدس و کرنلیوس، بدانید که حرفهای شما عاقبت در من اثر خود را کرد و من مصمم شده‌ام که در علم سحر بتجربه و آزمایش بپردازم. اما این را هم بگویم که تصمیم من تنها در اثر صحبت با شما نیست بلکه میل دل من نیز عنان اختیار را از من ربوده و در مغز من هیچ فکری باقی نگذارده است جز هوس آموختن علم سحر. امروز پیش من فلسفه کراهت‌انگیز و تاریک جلوه میکند. علم حقوق و علوم طبیعی را شایسته و مناسب مغزهای سبک و هوشهای عادی می‌بینم. حکمت الهی از هر سهٔ این علوم پست‌تر، ناخوش‌آیندتر، خشک‌تر، فرومایه‌تر و زشت‌تر است. تنها علم سحر است که شوق