این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
دفتر اول
۵۳
آن یکی ریگی که جوشد آب ازو | سخت کمیابست رو آن را بجو | |||||
منبع حکمت شود حکمتطلب | فارغ آید او ز تحصیل و سبب | |||||
لوح حافظ لوح محفوظی شود | عقل او از روح محظوظی شود | |||||
چون معلم بود عقلش مرد را | بعد ازین شد عقل شاگردی ورا | ۱۰۶۵ | ||||
عقل چون جبریل گوید احمدا | گر یکی گامی نهم سوزد مرا | |||||
تو مرا بگذار زین پس پیش ران | حد من این بود ای سلطان جان | |||||
هر که ماند از کاهلی بیشکر و صبر | او همین داند که گیرد پای جبر | |||||
هرک جبر آورد خود رنجور کرد | تا همآن رنجوریش در گور کرد | |||||
گفت پیغمبر که رنجوری بلاغ | رنج آرد تا بمیرد چون چراغ | ۱۰۷۰ | ||||
جبر چهْ بود بستن اشکسته را | یا بپیوستن رگی بگسسته را | |||||
چون درین ره پای خود نشکستهٔ | بر که میخندی چه پا را بستهٔ | |||||
وآنک پایش در ره کوشش شکست | در رسید او را براق و بر نشست | |||||
حامل دین بود او محمول شد | قابل فرمان بد او مقبول شد | |||||
تاکنون فرمان پذیرفتی ز شاه | بعد ازین فرمان رساند بر سپاه | ۱۰۷۵ | ||||
تاکنون اختر اثر کردی در او | بعد ازین باشد امیر اختر او | |||||
گر ترا اشکال آید در نظر | پس تو شک داری در انشق القمر | |||||
تازه کن ایمان نی از گفت زبان | ای هوا را تازه کرده در نهان | |||||
تا هوا تازهست ایمان تازه نیست | کین هوا جز قفل آن دروازه نیست | |||||
کردهٔ تأویل حرف بکر را | خویش را تأویل کن نی ذکر را | ۱۰۸۰ | ||||
بر هوا تأویل قرآن میکنی | پست و کژ شد از تو معنی سنی |
زیافت تأویل رکیک مگس
آن مگس بر برگ کاه و بول خر | همچو کشتیبان همی افراشت سر | |||||
گفت من دریا و کشتی خواندهام | مدتی در فکر آن میماندهام |