اثواب
( asvāb ) ع. ج ثوب.
اثواب
( esvāb ) م. ع. اثاب الحوض:
پرآب گردانيد آن حوض را. و اثابه الله: پاداش دهد او را خداى. و اثاب فلان: بشتافت فلان. و اثاب الرجل: فربه شد آن مرد پس از لاغرى از بيمارى. و اثاب الشيى: اعادۀ آن چيز كرد.
اثوار
( asvār ) ع. ج ثور.
اثوب
( asvob ) و
اثوب
( as'ob ) ع. ج ثوب.
اثوث
( osus ) م. ع. اث اثاثا و اثاثة و اثوثا. مر. اثاث.
اثور
( osur ) ع. ج اثر و اثر.
اثول
( asval ) ص. ع. ديوانه و احمق و كم نصرت. و كمخير سستكار. و سسترو. و ديوانه. ج: ثول
اثول
( osul ) ع. ج اثل.
اثول
( osul ) م. ع. اثل اثولا (از باب ضرب): بن گرفت. و استوار و محكم شد.
اثولال
( esvelāl ) م. ع. اثولت الشاة اثولالا: ثولاء گرديد آن گوسپند يعنى ديوانه شد.
اثوم
( asum ) ص. ع. گناهكار. و دروغگوى.
اثون
( assun ) ا. ع. تون. و آتشدان.
و كوره.
اثوياء
( asviā' ) ع. ج ثوىّ.
اثى
( asy ) م. ع. اثيت به و عليه اثاية و اثيا. مر. اثاية.
اثئار
( esseār ) م. ع. اثارت منه اى اثتارت منه: قصاص يافتم از او.
اثيبج
( osaybej ) ا. ع. مصغر اثبج.
مر. اثبج. و منه حديث اللعان ان جائت به اثيبج فهو لهلال بن امية.
اثيث
( asis ) ص. ع. انبوه و بهم پيچيده.
و كلان سرين. ج: اثاث.
اثيثة
( asisat ) ص. ع. مؤنث اثيث و زن كلان سرين. ج: اثاث و اثائث.
اثيداء
( osaydā' ) ا خ. ع. يك طرف از بازار عكاظ.
اثير
( asir ) ا. پ. اشكى كه از اندوه و غصه جارى شود. و ا. كرۀ آتش. و شمس. و آفتاب. و كرۀ اثير. سپهر.
اثير
( asir ) ص. ع. عالى. و بلند. و بر گزيده. و شريف. و پسنديده. و دوست مصاحب. و يار خالص. وا. جوهر شمشير. و سطح براق شمشير. و ا خ.
فلك. و كرۀ نار. و اول ذى اثير: پيش از همه. و اولين مرتبه. و كثير اثير: از اتباع است. مصنف گويد: اين لغت مأخوذ از يونانى است كه بمعنى اشتعال و احتراق بود. و بدوا يونانيان آسمان را باين اسم مىناميدند و بعد طبيعيين يونانى آن را اطلاق نمودند بر روح فرضى كه موافق عقيدهشان موجب حيات كليۀ عالم بود. و جمعى ديگر يك سيالۀ بسيار نافذ و با ارتجاعيتى را در طبيعت قائل شدند كه در همۀ اجسام و افضيۀ ما بين آنها نفوذ كرده و آثار حرارت و نور را به آن نسبت مىدادند. و لفط اترى كه در طبيعى اصطلاح كردهاند و مقصودشان جسمى است هوائى شكل و بسيط و سبك كه در طبقات مرتفع آتموسفر واقع شده و پر كرده است فضائى را كه در آن اجسام سماوى متحرك و در گردشاند مأخوذ از همين لفظ اثير يونانى است. و همچنين است لفظ اترى كه در كيميا اصطلاح نمودهاند. مر. اتر.
اثير
( osayr ) ا. ع. مصغر اثر يعنى اثر كوچكى. و ا خ. نام طبيبى.
اثير
( asir ) ا. پ. شرارۀ آتش. و بومادران.
اثيرة
( asirat ) ص. ع. ستورى كه در روى زمين باسم خود نشان بزرگ گذارد. و اثيرة ذى اثير: اول مرتبه و پيش از همه.
اثيل
( asyal ) ص. ع. بعير اثيل: شتر بزرگ نره ج: ثيل.
اثيل
( asil ) ص. ع. محكم بن. و استوار و مجد اثيل: بزرگى استوار.
اثيل
( osayl ) ا خ. وادى در نزديكى مدينه كه نخلستان بسيار دارد.
اثيلة
( osaylat ) ا خ. ذات الاثيلة:
نام موضعى.
اثيم
( asim ) ص. ع. دروغگوى. و گناه كار. وا بسيار گناه كردن (مبالغۀ در مصدر است). و ا خ. لقب ابو جهل.
اثمة
( asimat ) ا. مبالغۀ در مصدر يعنى بسيار گناه كردن.
اثين
( asin ) ص. ع. محكم بن و استوار.
و مشهور. و بزرگوار.
اثئية
( osiyat ) ا ج. ع. جماعت و گروه.
و گروه انبوه.
اج
( aj ) ص. پ. خرد و كوچك. وا.
درخت گز. و درخت كدو.
اج
( oj ) ا. پ. شرط و رهن و گرو.
اج
( ajj ) م. ع. اج الظليم اجا.
(از باب ضرب و نصر): دويد آن شترمرغ چنانكه از بال وى آواز برآمد. و مريؤج:
گذشت بشتاب. و اجج اجا (از باب فتح):
حمله كرد بر دشمن. و اجت النار (از باب نصر): زبانه زد آتش.
اجاء
( ajā' ) ا خ. ع. نام كوهى در عربستان.
و شهرى در مصر.
اجاء
( ejā' ) ا. ع. رنگى از رنگهاى اسب كه سرخى مايل به سياهى بود.
اجاءة
( ajāat ) ا خ. ع. نام موضعى.