آفتزده
( āfat-zade ) ص. پ. مظلوم.
و بدبخت. و گرفتار و بلا آسيب. و فاسد شدۀ از آفت.
آفتفايا
( āftafāyā ) ا. پ. يك قسم گياه كه از برگهاى آن ترشى مىگيرند موسوم به افتافيا.
آفتگرى
( āfat-gari ) ا. پ. ميل و رغبت به آسيب و آفت رسانيدن.
آفته
( āfte ) ا. پ. مفهوم و مركوز.
و مقدر.
آفد
( āfad ) ا. پ. برادرزاده. و خواهر زاده.
آفرازه
( āfrāze ) ا. پ. شعله و زبانۀ آتش.
آفرنگان
( āfrengān ) ا خ. پ. يك نسك از بيست و يك نسك كتاب زند.
آفروزه
( āfruze ) ا. پ. فتيلۀ چراغ.
و آفروزينه كه بدان آتش افروزند.
آفروزينه
( āfruzine ) ص. پ. مر.
افروزينه.
آفروسه ( āfrowse ) و آفروشه
( āfrowce ) ا. پ. حلوائى از آرد و روغن و عسل كه اول آرد و روغن را مخلوط كنند و با دست مالند تا دان دان شود و بعد عسل در آن ريزند و بر آتش نهند تا نيك پزد و سخت گردد. و خورشى است مر گيلانيان را كه زردۀ تخممرغ را در شير خام ريزند و نيك بهم زنند و بر روى آتش نهند تا شير مانند دلمه بسته شود و بعد شيرينى داخل سازند و نان را در آن تريد كنند و تناول نمايند و كتۀ چلاو را نيز در آن ريخته با قاشق خورند. و لرزينه را نيز آفروشه گويند. و بلغور گندم را هم گويند.
آفريدگار
( āferidegār ) ا خ. پ. از اسمهاى جلاله يعنى كسى كه موجودات را از عدم بوجود آورده و آنها را آفريده است.
آفريدگان
( āferidegān ) پ. ج آفريده يعنى مخلوقات.
آفريدن
( āferidan ) ف م. پ. خلق كردن و از عدم بوجود آوردن و نيستى را هستى نمودن.
آفريدون
( āfraydun ) ا خ. پ. مر.
فريدون.
آفريده
( āfride ) ص. پ. حلق شده. وا.
مخلوق. ج: آفريدگان.
آفرين
( āferin ) پ. كلمۀ غير موصول كه در تحسين و دعاى نيك استعمال مىشود.
آفرين
( āferin ) ا. پ. تعريف و ستايش و تمجيد و مدح و نعمت و تحسين و توصيف و ثنا. و دعا و نيايش. و تبريك و بركت. و روز اول از خمسۀ مسترقه و آفرين خواندن ف م.: ستودن و ستايش و مدح كردن و تحسين نمودن. و آفرين كردن: آفرين خواندن و تعريف كردن. و شكر كردن. و دعاى خير كردن.
و توصيف كردن. و آفريدن و موجود كردن و بوجود آوردن.
آفرين
( āferin ) ص. پ. مبارك و ميمون و خجسته. و نيك كرده شده. و آفريننده و خالق.
و در اين معنى هميشه با موصوف استعمال مىشود و از صفات بارى جل شأنه مىباشد مانند جان آفرين: خالق روح. و جهان آفرين:
خالق عالم.
آفرينا
( āferinā ) ص. پ. آفريننده و خالق.
آفرين خانه
( āferin-xāne ) ا. پ.
نمازگاه و جائى كه در آن عبادت پروردگار كنند.
آفرينش
( āferinec ) م ح. پ. آفريدن.
و ا ج.: همۀ آفريدگان از جماد و نبات و حيوان و زمين و آسمان و ستارهها و آفتاب و ماه و انسان و ملك و نفس و روح و عقل.
و خداوند آفرينش ا خ.: بزرگ آفريدگان.
آفرينگان
( āferingān ) ا. پ. عيدى كه جهت يادبود رفقائى كه از شخص دور شدهاند نگاه مىدارند.
آفرينگر
( āferin-gar ) و
آفرين گوى
( āferin-gowy ) ص. پ. كسى كه تحسين مىكند و ستايش مىنمايد. و آنكه مباركباد مىگويد.
آفريننده
( āferinande ) ص. پ. خالق و خلقكننده.
آفسانه
( āfsāne ) ا. پ. مر. افسانه.
آفق
( āfaq ) ص. ع. رجل آفق: مرد ختنه ناكرده.
آفق
( āfeq ) ص. ع. مردى كه با فصاحت و صاحب فضائل باشد. و ا خ. نام اسبى.
آفقة
( āfeqat ) ص. ع. زنى كه در نهايت فصاحت و فضائل باشد. و ج افيق و فواق.
آفگانه
( āfgāne ) ا. پ. بچۀ نارسيده كه قبل از موقع از شكم انسان و يا حيوان سقط شود.
آفل
( āfel ) ص. ع. غروبكننده و فروزنده.
و مادۀ شير باردار. ج: اوافل.
آفليئن
( āfelina ) ع. ج آفل يعنى فروزندگان.
آفند
( āfand ) ا. پ. جنگ و جدل و ستيزه و خصومت و عداوت و دشمنى.
آفنداك
( āfendāk ) ا. پ. قوس قزح و آژفنداك.
آفنديدن
( āfandidan ) ف م. پ. جنگ و جدل كردن و خصومت و دشمنى نمودن.
آق
( āq ) ص. پ. - مأخوذ از تركى - سپيد.
آقا
( āqā ) ا. پ. - مأخوذ از مغولى - برادر كلان و بزرگتر. و رئيس بزرگتر قوم و طايفه.
آقاسى
( āqāsi ) ا. پ. - مأخوذ از مغولى - داروغۀ ديوانخانه. و حاجى ميرزا آقاسى ا خ.: پسر ميرزا سليمپور عباس خان ايروانى از طايفۀ بيات. چون باسم جدش موسوم بود جهة احترام ميرزا آقاسى گفتندش. در سال 1190 هجرى جهت تحصيل علوم دينيه به عتبات عرش درجات مىرود و در خدمت مرحوم ملا