برگه:Gharbzadegi.pdf/۱۳۸

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۱۳۶غرب‌زدگی
 

برای تحریک اسافل اعضا نیستند و در آن‌ها فقط وقت می‌توان کشت، یا تفنّن بی‌ربط کرد. سینماهای ما نه آموزشی می‌دهند و نه کمکی به تحوّل فکری اهالی می‌کند و به جرأت می‌توان گفت که در این سوی عالم، هر سینما فقط قلّکی است، تا هر یک از اهالی شهر، هفته‌ای دو تومان یا سه تومان در آن بریزند، تا سهام‌داران اصلی «متروگلدین مایر» میلیونر بشوند.[۱] سازنده‌ی فکر اهالی شهرهای ما، یا این سینماها هستند، یا رادیوی حکومتی است و یا رنگین‌نامه‌ها؛ یعنی همه را سر و ته یک کرباس کردن. خانه‌ها همه مثل هم لباس‌ها همه یک جور و چمدان‌ها و قاب و قدح‌های پلاستیک و سر و پزها بدتر از همه طرز تفکّرها؛ و این است بزرگ‌ترین خطر شهرنشینی تازه پای ما.

اگر «کنفورمیسم» در فکر و زندگی، در شرایط یک جامعه‌ی مترّقی که ماشین را می‌سازد، تا آن حدّ خطرناک است که آدمی را به خدمت ماشین می‌گمارد، برای ما که تنها مصرف کننده‌ی ماشینیم، دو چندان خطر دارد. ما را به قوّه‌ی دو، برده‌ی ماشین می‌کند. یک غربی خدمتکار ماشین است؛ ولی ما که حزب نداریم؛ از اجتماعات مذهبی‌مان هم که مدارس، روز به روز می‌کاهند و بعد هم گرفتار حکومتی از نوع عهد دقیانوسیم. پس اگر قرار باشد به


  1. «مردم تهران، هر ماه ۲۳ میلیون تومان پول سینما می‌دهند. صاحب سینما از هر فیلم، هفت برابر قیمت اصلی آن سود می‌برد» این سرلوحه‌ی مقاله‌ای است که مجلّه‌ی خواندنی‌ها (شماره‌ی ۹۶، ۳۰ مرداد ۱۳۴۱) از همکار دیگرش «روشنفکر» نقل کرده.