درماندگی و واماندگی و نشسته بر زمینهی آن کلّیّت تجزیه شدهی اسلامی غربزدگی را چنین تعبیر کنم:
مجموعهی عوارضی که در زندگی و فرهنگ و تمدّن و روش اندیشهی مردمان نقطهای از عالم حادث شده است؛ بی هیچ سنّتی به عنوان تکیهگاهی و بی هیچ تداومی در تاریخ و بی هیچ مدرّج تحوّل پایندهای. بلکه فقط به عنوان سوغات ماشین، و روشن است اگر پس از این تعبیر گفته شود که ما یکی از این مردمانیم و چون بحث این دفتر به طریق اولی به حول و حوش اقلیمی و زبانی و سنّتی و مذهبی نویسندهاش تعلّق مییابد، روشنتر است که بگوییم که ما وقتی ماشین را داشتیم، یعنی ساختیم، دیگر نیازی به سوغات آن نیست تا به مقدّمات و مقارناتش باشد.
پس غربزدگی مشخّصهی دورانی از تاریخ ماست که هنوز به ماشین دست نیافتهایم و رمز سازمان آن و ساختمان آن را نمیدانیم.
غربزدگی مشخصّهی دورانی از تاریخ ماست که به مقدّمات ماشین یعنی به علوم جدید و «تکنولوژی» آشنا نشدهایم.
غربزدگی مشخصّهی دورانی از تاریخ ماست که به جبر بازار و اقتصاد و رفت و آمد نفت، ناچار از خریدن و مصرف کردن ماشینیم.
این دوران چگونه پیش آمد؟ چه شد که در انصراف کامل ما از تحوّل و تکامل ماشین، دیگران ساختند و پرداختند و آمدند و رسیدند و ما وقتی بیدار شدیم که هر دَکَل نفت، میخی بود در این حوالی فرورفته؟ چه شد که ما غربزده شدیم؟
برگردیم به تاریخ...