برگه:Gharbzadegi.pdf/۸۲

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۸۰غرب‌زدگی
 

بست‌نشسته در حصاری است از بدبینی و کج‌اندیشی و بی‌اعتمادی و تک‌روی.

از طرف دیگر اشاره کردم که یک شهری یا یک روستایی ساکن در یک آبادی، یا از ارباب گریخته است، یا از ایل فرار کرده، یا خود را از معبر هر ساله‌ی ایل که هجوم و غارتی مخفی با خود دارد، به کناری کشیده، تا در شهر یا فلان آبادی، جای امنی برای خود دست و پا کند. غافل از آن‌که همان خان ایل، ده سال دیگر که به حکومت رسید و سلسله‌ی اتابکان فلان را بنا نهاد(مراجعه کنید به حکومت ایل‌ها نه آل‌ها) تمام آبادی یا شهری را که او در آن پناهنده شده است، یا فلان روستا را که قناتش تازه دایر شده است، به تیول فلان خان می‌دهد و روز از نو، روزی از نو. آخرین تقسیم‌بندی تیول‌ها را ما در زمان مشروطیّت داشتیم و با این خان خانی و ایلات سرگردان که هنوز داریم؛ خدا عالم است که تا کی دچار عواقب آن‌که ناامنی و دربه‌دری و بدبینی و نومیدی از فرداست، باشیم؛ و تازه در چه دوره‌ای؟ در دوره‌ای که ماشین، خود نه تنها بزرگ‌ترین خان است و بر مسند خان خانان نشسته، بلکه امنیّت و بی مرزی و بی دیواری را می‌طلبد و سادگی را(و بهتر است بگوییم ساده لوحی را) و فرمان‌برداری را و اعتماد به دیگری را و اطمینان به فردا را.

یک تضادّ دیگر: ماشین که آمد و در شهرها و دهات مستقر شد، چه یک آسیاب موتوری، چه یک کارخانه‌ی پارچه بافی، کارگر صنایع محلّی را بی کار می‌کند. آسیاب ده را می‌خواباند. چرخ ریسه‌ها را بی مصرف می‌کند. قالی بافی و گلیم بافی و نمد مالی را می‌خواباند؛ و آن‌وقت ما که به ازای همین صنایع دستی و ملّی، به ازای قالی و گلیم و کاشی و قلم‌کار و گیوه، بازارکی داشته‌ایم