میکند چنانکه باید این گفته را تصدیق کنیم که تن هیچگاه ما را بشاهراه حکمت رهبری نمینماید، جنگها و فتنهها و زد و خوردها همه از تن و هواهای نفسانی برمیخیزد زیرا که جنگ و جدال واقع نمیشود مگر از آرزوی اندوختن مال و آدمی اندوختن مال را بخواهش تن میکند و برای نیازمندیهای تن ناچار میشود بندهوار بخدمت بپردازد و باین سبب فلسفه را باهمال میگذرانیم و از این همه بدتر آنکه اگر هم دمی وارستگی دست دهد و بخواهیم تفکری بکنیم ناگهان میان تحقیقات ما میدود و مختل میکند و ما را گرفتار و مشغول میسازد و از تمیز حق و باطل باز میدارد پس مدلل شد که هرگاه بخواهیم از روی راستی چیزی بدانیم باید تن را رها کنیم و حقیقت اشیاء را تنها بچشم جان بنگریم و در آن هنگام یعنی پس از مرگ از حکمت که دلبر ماست برخوردار میشویم نه در زمان زندگی و این قضیه بحکم عقل ثابت است زیرا که چون با گرفتاری بتن دریافت حقیقت ممکن نمیشود یا باید همیشه از دانش بیبهره بمانیم یا پس از مرگ بآن برسیم چه در آن هنگام روان از این بار گران آسوده و مالک خود خواهد بود تا در زندگی دنیا هستیم بحقیقت نزدیک نمیشویم مگر باندازهای که از تن دوری بجوئیم و جز باندازهٔ ضرورت با او آمیزش ننمائیم و نگذاریم ما را بطبیعت خود آلوده کند و خویش را از آلایشهای او پاک نگاه بداریم تا وقتی که خداوند ما را از آن رهائی بخشد آنگاه از بند تن آزاد و از سفاهت او فارغ بوده با نفوسی که بهمین آزادی نائل شدهاند همنشین خواهیم شد و چیزی را که بیآلایش است بخودی خود درخواهیم یافت و شاید که حقیقت جز این نباشد وگرنه آنکه پاک نبود پاک را درنمییابد.» ای سیمیاس عزیزم گمانم اینست که فلاسفهٔ حقیقی چنین میاندیشند و اینگونه سخن میگویند آیا عقیدهٔ تو غیر از
برگه:HekmatSoqratAflaton.pdf/۲۱۴
این برگ همسنجی شدهاست.
–۲۱۰–