پیش از تعلق بتن قائلی و معذلک میگوئی نفس نتیجهٔ ترکیب چیزهائی است که هنوز موجود نشدهاند زیرا مقایسهای که تو از نفس یا نغمه و آهنگ میکنی درست نیست اما مسلم است که طنبوز و تارها و آوازهای گوناگون آن پیش از حدوث نغمات که نتیجهٔ همهٔ این چیزهاست وجود دارند و پس از محو شدن آن نیز باقی میباشند. حال بگو آیا این جزء اخیر از بیان تو با جزء اول سازگار است؟
سیمیاس گفت نه سازگار نیست. سقراط گفت عجب است که سخن از نغمه و آهنگ میگوئی و اجزاء آنرا همآهنگ نمیسازی. اکنون باید یکی از این دو رأی را اختیار کنی یا علم را تذکر بدانی یا نفس را آهنگ بخوانی. سیمیاس گفت رأی اول را قبول میکنم چه نظر دوم را بیدلیل و بملاحظهٔ ظاهر سطحی که در خور عوام است پذیرفته بودم ولی معتقدم بر اینکه سخن چون بنیادش بر امور ظاهر و احتمالات بوده باشد بیاعتبار است و اگر کسی احتیاط را از دست بدهد در هر علم خواه هندسه باشد یا فنون دیگر گمراه میشود و باشتباه میافتد. اما این قضیه که علم جز تذکر چیزی نیست مبنی بر دلیل محکمی است و آن اینست که نفس پیش از آنکه بتن بپیوندد مانند ذوات حقیقی وجودهای اصیل موجود است پس چون از تصدیق این دلیل چاره ندارم نه تشکیک خودم را باید محل توجه قرار دهم نه شبههای را که دیگران القاء کنند و نفس را به نغمه و آهنگ قیاس نمایند. سقراط گفت آیا تصور میکنی آهنگ یا هر مرکب دیگری با اجرای ترکیبکنندهٔ او متفاوت باشد؟ گفت نه. گفت آیا ممکن است آن مرکب فعلی و انفعالی جز آنچه اجزاءِ ترکیبکنندهٔ او دارند بنماید؟ گفت نه. گفت از این قرار آهنگ بیش از اموری که آن را احداث میکنند نتواند بود