را باطلاع من رساند و بعد هم با اینکه من در دانشگاه تهران بودم و کار زیادی با این آقای مکآرتور نداشتم، او خیلی اصرار کرده بود که بتواند ترتیبی بدهد که با من آشنا بشود و تا مدتی هم که در ایران بود بسیار با هم دوست بودیم.
س – این با توجه به اینکه سر نخهای اصلی دست شاه بود چطور بود که ایشان چه جوری این مسئله را برای خودش حل کرده بود، مسئله باصطلاح تماس و روابط با اروپای شرقی را در مقابل رابطهاش با آمریکا؟
ج – ترتیبی که اعلیحضرت برای خودشان حل کرده بودند این بود که بخاطر امکاناتی که متوجه شدند ما ایجاد کردیم با نوع قراردادهائی که بستیم و بموازات آن با صنعتهائی که در ایران بوجود آمده و در عرض چند سال توانستیم برای اینها امکانات صادراتی فراهم بکنیم، در شاه هم غروری بوجود آمده بود و تشویق شده بود. و بنابراین این یک نوع به اصطلاح فراگردی بود یک process ای بود که بطور متقابل در تمام مسئولان ایران اثر میگذاشت. و شاه هم که از یک طرف اعتقاد عجیبی به آمریکائیها داشت، از سوی دیگر علاقه داشت که احساس استقلال و آزادی بکند و ببیند که ایران در شرایطی قرار گرفته که میتواند کالاهای صنعتی به کشورهای اروپائی بفرستد و یا امکانات تازهای برای خرید جنس از آنها مطرح بشود. برای اینکه تمام اینها برای ما امکانات تازه ای را بوجود آورده بود که بتوانیم در ضمن جنسهای تازهای هم از کشورهای شرقی بخریم که در غیر آنصورت ارزش را نداشتیم. فراموش نکنید که در آن موقع درآمد نفت ما خیلی محدود بود و اشاره کردم که به یک میلیارد دلار هم نمیرسید و بنابراین همه این گسترش فعالیت اقتصادی زمینههای تازهای را برای ایران باز کرده بود. و غربیها هم جوابی برای این موضوع نداشتند. بنابراین در این شرایط شاه هم خوشحال بود و پشتیبانی می کرد از کارهائی که پیش
س – این با اطلاع آنها بود با تفاهم آنها بود با اجازه آنها بود؟ چه شکل بود؟
ج – نه، روابط شاه با بخصوص آمریکا در حد اجازه نبود ولی مراعات می کرد که