برگه:IOHP-Interview-Alikhani.pdf/۲۷۰

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
عالیخانی (۱۵)
– ۱۰ –

که در سالهای آخری که در وزارت اقتصاد بودم احساس میکردم بخش خصوصی ما جرأت بیشتری را پیدا کرده و آمادگی پا در میان گذاشتن در صنایع بسیار نو را هم دارد. بهمین دلیل در جلسه‌های شورای اقتصاد هم بعرض اعلیحضرت رساندم که بنظر من هم ذوب آهن و هم پتروشیمی تا آنجایی که میسر است باید بکمک بخش خصوصی پیدا شود. ولی ایشان که پس از اصلاحات ارضی به هر دلیل خوششان میآمد کمی به اصلاحات خود رنگ سوسیالیستی بدهند میگفتند که میبایست صنایع مادر در اختیار دولت باشد. بنابراین فولاد را ما تولید میکنیم ولی نورد را میتوانند صاحبان صنایع در بخش خصوصی انجام دهند. یا آلومینیوم را دولت تولید میکند ولی تهیه هرگونه فرآورده‌ای از آلومینیوم در بخش خصوصی خواهد بود. در اینجا البته تناقض‌های مسخره‌ای هم بوجود میآمد. مثلاً در صنعت پتروشیمی در بیشتر موارد ما شریک خارجی داشتیم، و ایراد من این بود که چرا میتوانیم شریک خارجی داشته باشیم ولی اگر ایرانی بخواهد بجای خارجی با ما مشارکت کند میسر نخواهد بود. و البته پاسخی هم برای این امر نداشتند نتیجه اینکه علیرغم میل من سهم دولت در سرمایه‌گذاری صنعتی بیش از آن شد که معقول بود. و این کار اثرات نامطلوبی در آینده میتوانست بگذارد و به عقیده من گذاشت. چون بهرحال هر چقدر دولت بیشتر در این نوع کارها آلوده میشد خواه و ناخواه حالت انحصارطلبانه به خود میگرفت و جلوی رقابت بخش صنعتی را در آن زمینه‌ها میگرفت. به این ترتیب در تابستان ۱۳۴۸ من بعنوان رئیس دانشگاه تهران شروع به کار کردم. در این زمینه از دو نفر از همکاران خودم در وزارت اقتصاد خواهش کردم که به همکاری خودشان با من در دانشگاه ادامه بدهند. یکی احمد ضیائی که به وجودش سخت برای تنظیم و بهبود کارهای اداری دانشگاه نیازمند بودم. و دیگری ایرج علومی رئیس دفتر من که میتوانست برای سر و صورت دادن به بعضی از سازمان‌های وابسته به دانشگاه برای من کمک مفیدی باشد. علت این هم که چنین تشخیصی را در هنگام رفتن به دانشگاه داده بودم این بود که در واقع از زمانی که اطلاع داشتم که میبایست به دانشگاه تهران بروم تا موقعی که عملاً به آنجا رفتم